
عشق مجازي در تصوف
با سلام و عرض تشکر خدمت شما دوست عزيز به پاسخ پرسش شما در چند بند ميپردازيم:
مکتب عشق: در عرفان اسلامي بر اساس نوع سير و سلوک انتخاب شده براي طي کردن مسير عرفان، مکاتب گوناگوني وجود دارد. از جمله آن مکاتب، مکتب زهد( که در آن بر زهد ورزي در دنيا تأکيد فراواني شده است و راه رسيدن به خداوند را زهد ورزي در دنيا مي دانند.)، مکتب دعا منشانه(که به دعا و نيازمندي به درگاه الهي براي رسيدن به او تأکيد فراواني دارند و نوع سير معصومين را از اين دست ميشمارند.)، عارفانه( که بر معرفت نفس و رسيدن به معرفت الهي تأکيد بسياري شده است.) و مکتب عشق، که برخي از مشايخ صوفيه پيرو چنين مکتبي بوده و بسياري از عرفا نيز به دليل رهزن بودن چنين سلوکي، مخالف آن ميباشند. بنيانگذار اين مکتب را رابعه عدويه از بانوان عارفهاي مي دانند که در قرن پنجم ميزيسته و جملاتي در زمينه عشق به حق دارد.
اساس مکتب عشق: مکتب عشق بر عشق به خداوند براي رسيدن به او تأکيد دارد. در اين مکتب عشقهاي موجود در مسير زندگي انسان بر سه نوع ميباشد.
1. عشق حقيقي: در عرفان اسلامي به دليل آنکه تنها وجود حقيقي را خداوند ميدانند و تمامي موجودات عالم هستي را مظهر چنين وجودي ميشمارند، تنها عشقي که داراي حقيقت بوده و هدف نهايي عارف محسوب ميشود عشق به همان تک موجود حقيقي يعني خداوند ميباشد. در عرفان اسلامي، خداوند تنها وجود حقيقي به شمار مي رود که داراي صفات بي نهايتي مي باشد مانند رحيم، رحمن، ودود، کريم و ... . موجودات هستي هر يک مظهر و نشان دهنده صفتي از صفات خداوند مي باشند و در واقع خداوند آفتابي است که موجودات پرتوهاي آن آفتاب هستند.
2. عشق مجازي: عشق به مظاهر هستي و موجودات با رعايت اين نکته که اين موجودات مظهر و جلوه خداوند بوده و صفات الهي در آنها تجلي کرده است. يعني عشق به موجودات با نظر به تعلق آنان به آن موجود حقيقي و در واقع به موجودات عشق ورزيدن به دليل آنکه آن ها جلوه اي از صفات خداوند مي باشند. مهمترين مصداق اين عشق، وجود مبارک انبياء و معصومين عليهم السلام ميباشد. زيرا در عرفان اسلامي اين بزرگواران جلوه تمامي صفات الهي در زمين هستند. و بعد از آنان اولياء و کساني قرار دارند که صفات الهي در آنان ظهور و بروز دارد. مانند علماي متخلق و معلمين و مادر و ... به طور مثال مادر براي فرزند مظهر لطف و مهرباني است، که مهرباني او تنها جلوه کوچکي از مهرباني خداوند نسبت به بندگان ميباشد. به عنوان نمونه اوحدالدين كرمانى، كه بيشتر از همه در تمسك به اين راه و رسم مشهور است،( نفحات الانس جامي/جامي/586-590) عمده تلاش خود را در تبيين و توجيه عقلى و عرفانى اين ايده نهاده است. وى جمال مطلق را در مظهر انسانى كه لطيف است مى جويد و معتقد است كه عشق ما بر جمال موجودات، عشق به كمال و عشق به حق است. از اين رو وى راه دستيابى به معنا را همين صورتهاى ظاهرى مىدانسته و در دفاع از خود مى گويد:
در صورت خوب ديد بايد معنى***كز صورت زشت خوب نايد معنى
زيرا:
زان مى نگرم به چشم سر در صورت***زيرا كه ز معنى است اثر در صورت
اين عالم صورت است و مادر صُوَريم***معنى نتوان ديد مگر در صورت
و با چنين نگرشى است كه مى گويد:
آنجا كه طريق و شيوه تحقيق است***شاهدبازى، طريق هر صديق است
هركو سوى شاهدى به شهوت نگرد***صديق نباشد، برِ ما زنديق است
اندر ره عشق اگر تو هستى غازى***با خون و رگ و پوست چه مىپردازى
و اهداف خويش را از صورتگرايى و عشق مجازي، اينگونه بيان مىكند كه:
اوحد تو هواى نفس را عشق مخوان***كين عشق عزيز است به هر خس ندهند
و به طور صريح و همگام با مخالفين طريق عشق صورى مى گويد:
گر شاهد را براى شهوت طلبى***سگ بر تو شرف دارد و هر شيطاني
اندر ره عشق هر كه دارد گذرى***با خود نكند به هيچ وجهى نظرى
گر هرچه كه شهوت است آن عشق بود***پس عاشق صادق است هر گاو و خرى(احوال و آثار اوحد الدين کرماني/محمد وفايي/372-376)
3. عشق دروغين: عشق به مظاهر عالم و به خصوص انسانهاي ديگر بدون در نظر گرفتن تعلق آنان به خداوند و به عبارت ديگر عشق ورزي به موجودات بر اساس هواهاي نفساني و تمايلات حيواني و به دليل صورت زيبا و مقام و ديگر خصايص دنيايي که فاني بوده و از بين مي روند. چنين عشقي انسان را اسير شيطان ميکند و نزد تمامي عرفاي راستين مذموم بوده و صاحب آن مورد نکوهش قرار گرفته است.
بازتاب مکتب عشق:
درمقابل مکتب عشق، رويکردهاي گوناگوني مشاهده ميشود. از طرفي جاهليني که اميال نفساني خود را در لباس عرفان به مردم تحميل ميکنند چنين مکتبي را وسيله رسيدن به اميال شيطاني خود قرار داده و با توجيه مکتب عشق از هيچ گناهي در اين زمينه فروگذار نميکنند و گروهي که بين عشق مجازي و دروغين را خلط کرده و به جاي عشق مجازي که زيبا ترين صورت آن عشق به پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام ميباشد، عشق دروغين را گرفته و گمان ميکنند ميتوانند با آن به عشق الهي برسند در حالي که به جز اسارت شيطان هيچ راهي ندارند. در مقابل اين دو گروه، مخالفيني قرار دارند که خود در مقابل مکتب عشق بر دو گروه ميشوند و اين دو گروه عبارتند از:
مخالفيني که بر تبيين صحيح مکتب عشق واقف بوده اما آن را به دلايل زيادي نمیپذيرند. از جمله دلايل اين گروه برای مخالفت با مکتب عشق اين است که:
1. صفات پرودگار و قدرت او تنها در افراد بشر و زيبايی های او خلاصه نشده بلکه زيباييهاي خلقت نيز از مظاهر پروردگار يکتا بوده و ميتوان جمال الهي را در آنها نيز جستجو کرد.
2. آيا راه احتياط كه بهترين راه نجات انسان از هلاكتهاى احتمالى است، اقتضا نمى كند كه اين بزرگان از خير چنين روش و رفتارى بگذرند و به توجيههاى متكلفانه نپردازند؟ چراكه آنها اگر بر فرض، به خودشان نيز مطمئن بودند، اختيار رفتار و سوءاستفادههاى فراوان پيروان مبتدى خود را نداشتند... و بسيار زيادند کساني که دم از عشق مي زنند و به گناه و فساد کشيده شده و اين کار خود را در راستاي عشق به خداوند مي دانند.
اى كاش اين دسته براى رسيدن به مقصود همانند حضرت على(عليه السلام)كه مقتداى عارفان شناخته مى شود، مى گفتند: «ما رأيت شيئاً الاّ و قد رأيت الله قبله و بعده و معه»( هيچ چيزي را نديدم مگر اينکه خدا را قبل و بعد و با او مشاهده کردم)
گروه دوم از مخالفين کساني هستند که تبيين درستي از مکتب عشق نداشته و بين عشق دروغين و مجازي خلط کرده و فساد هاي برخي را به بهانه مکتب عشق ديده و حکم به انحراف چنين جرياني داشتهاند.
نتيجه: بايد گفت که چنين مکتبي مانند شمشيري ميماند که هم مي توان بوسيله آن از مظلوم دفاع کرد و هم مي توان ظلم نمود لذا نميتوان چنين وسيلهاي را در اختيار هر کسي قرار داد. مکتب عشق گرچه شايد اگر به جا استفاده شود مفيد باشد اما طرح آن خطرناک است به علاوه اينکه چنين مکتبي براي مبتدي خطرناک بوده و کسي که به وصال رسيده نيز نيازي به آن ندارد مگر عشق به انبياء و اولياي الهي. بنابر اين محبوب مجاز در عرفان اسلامي مطرح است اما منظور از محبوب مجاز، عشق به انبياء و اولياء و ائمه عليهم السلام مي باشد و آن چه غالبا در ذهن ما از محبوب مجاز مطرح است يعني عشق هاي کوچه خياباني که با يک نگاه حاصل شده و به انواع گناه آلوده است، در عرفان اسلامي عشق دروغين شمرده شده و از مصاديق عشق مجازي نمي باشد.
- بازدید: 2612 مرتبه
دیدگاه ها
مقدمه
در این مبحث به بررسی اقسام عشق اعم از حقیقی و مجازی و رابطه این دو با یکدیگر از دیدگاه شیخ اشراق پرداخته می شود. چرا که عشق همواره یکی از لطیف ترین حقایقی است که در زندگی تمام موجودات از بالاترین مرتبه وجود تا پایین ترین آنها تحقق دارد و عاملی است جهت حرکت، جنبش و وسیله ای است برای رسیدن به مقصد و مقصود این لطیفه ربانی چنانست که اگر به جنبه های مختلف آن پرداخته شود بسیاری از نکات مبهم و تاریک در سیر و سلوک روشن شده و حتی می تواند جهان شناسی سالک الی اللّه را به طور چشمگیری تغییر دهد و از یک سالک و عارف خائف یک سالک و عارف عاشق بسازد که با سرعت بیشتر و دلی پاکتر و آکنده از شوق رسیدن به معشوق و به خاطر خود معشوق به سوی او در حرکت است. و در این میان می توان به آراء و افکار شیخ اشراق پرداخت و نکاتی چند در این رابطه از این شیخ بزرگ و متفکر جهان اسلام آموخت، در ابتدا به طرح دیدگاه وی در خصوص عشق حقیقی و سپس تجلی این عشق به صورت مجاز و بعد ازآن به رابطه این دو با یکدیگر پرداخته می شود.
عشق حقیقی:
عشق حقیقی «از عوارض و علل دورست و از نصیب پاک» و در آن «امکان علت و نصیب نیست1» و این عشق «از درون بیرون آید» نه چون عشق زلیخا به یوسف که «از بیرون در درون رود. اما پیداست که تا کجا تواند رفت2» و شیخ اشراق چه زیبا به این دو نکته اشاره فرموده وی عشقی را که از شناخت خویشتن سرچشمه گرفته و از درک محاسن لم یزلی جاری می شود را عشقی می داند که تماما نظر به حسن یار دارد و دمی نگاه خود را نمی تواند از جمال و کمال یار حقیقی بردارد «اول چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک او را عقل نام کرد و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق، یکی شناخت خود و یکی شناخت آن که نبود پس ببود ... از آن صفت که بشناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد که آن را «مهر» خوانند3» سهروردی عشق پاک و حقیقی را منسوب به شناخت خویش و البته آن خودی و منیتی که برگرفته از نور وجود الهی است می داند و این نوع از عشق هرگز «نظر از حسن نمی توانست گرفت4» به عقیده وی تنها یک عشق حقیقی و یک معشوق حقیقی می تواند وجود داشته باشد و آن معشوقی است که حرکت دوری افلاک به خاطر اوست، نه در خارج و نه در باطن تجلیی حقیقی تر از آن وجود ندارد. او بیان می دارد که چیزی با ارزش تر و شریف تر از واجب الوجود در برون و درون عقل یافت نمی شود و آن ذات پاک «معشوق لجمیع الموجودات5» است و در حقیقت «حرکات افلاک از بهر معشوق و مطلوبیست که نه جسم است و نه نفس و آن عقل است6» «و هم چنانکه حرکتشان مختلف است، هریک را معشوق خاص است از عالم عقلی که نور واجب الوجود بواسطه او بستانند7» اما «چنانکه همه مشارکند در حرکت دوری، همه را یک معشوق است و آن واجب الوجود است8» بدینسان مشخص می گردد که عشق اساسا از کجا به وجود آمده و عشق حقیقی از کجاست و معشوق حقیقی کیست.
عشق مجازی:
عشق حقیقی چنانکه گذشت آنست که از بیرون به درون راه یابد و به دنبال هوی و دریافت هایی است که از پی رنگ و امیال ایجاد می شود. همچون عشق زلیخا به یوسف و ایجاد احساسات و امیالی که در پی ورود عشق یوسف در زلیخا ایجاد می شود. و در پی آن او قصد یوسف می کند و «شأن آن جراحتی بود که زلیخا بر خود زد اما دردی احساس نکرد9» «زلیخا پرسید: سبب آمدن تو از ولایت خود چه بود؟ عشق گفت: ناگاه آوازه ایی در ولایت ما افتاد که در عالم خاکی یکی را پدید آورده اند. بس بوالعجب هم آسمانی است هم زمینی ... ساکنان ولایت ما را آرزوی دیدن او خواست ... من این حال بر حسن که پیشوای ما بود عرض کردم، حسن گفت شما صبر کنید تا من بروم و نظری در اندازم اگر خوش آید شما را طلب کنم ... حسن به یک منزل به شهرستان آدم رسید جای دلگشایی یافت آنجا مقام ساخت ما نیز بر پی آن بر آمدیم و هر یکی به گوشه ایی افتادیم، تا اکنون که نوبت یوسف در آمد نشان حسن پیش یوسف دادند .... زلیخا چون این سخن بشنید خانه به عشق پرداخت و عشق را گرامی تر از جان خود می داشت تا آنگاه که یوسف به مصر افتاد10» آنچه از این گفت و شنود بین عشق و زلیخا بدست می دهد ایجاد عشقی است که حسن یوسف یا همان معشوق مجازی در دل زلیخا ایجاد می کند و در حقیقت از بیرون به درون راه یافت و در پی آن نفس می طلبد و همه آن محاسن مجازی را برای خودش و بهره مندی از آن مي خواهد و به خاطر رسیدن به آن رنگ و صورت مجازی خرابیها به بار می آورد. و اما پیداست که تا کجا تواند رفت «نهایت او تا شغاف است که قرآن در حق زلیخا بیان کرد: «قد شغفها حبا و شغاف پرده بیرونی دل است11» در عشق مجازی عاشق معشوق را برای خود مي خواهد و در اين راه تنها به خودي خود فكر مي كند و اين در حاليست كه اگر عاشق ،عشق واقعي داشته باشد و عاشقي حقیقی، باید بداند که این معشوق است که باید مقدم داشته شود و لاغیر.
ارتباط عشق حقیقی و مجازی:
این عشق مجازی که نتیجه عشق انسان به انسان است و سهروردی آن را در راستای عشق زلیخا به یوسف عنوان می کند و هریک از یوسف، زلیخا و یعقوب را مظهر و محل تجلی حسن و عشق و حزن می داند نصیب و سایه ایی از عشق حقیقی است مبنی بر اینکه، «بر دلها، نصیبی از شاهد بازی حقیقت در این شاهد مجازی که روی نیکو باشد درج است. آن حقیقت، تمثل بدین صورت نیکو توان کردن، جانم فدای کسی باد که پرستنده شاهد مجازی باشد که پرستنده شاهد حقیقی خود نادرست12» شیخ اشراق عشق و عاشقی و معشوقی و نیز جمال و کمال حقیقی لم یزلی را پرورده شهرستان ازل می داند13طبیعی است که هیچ کس نمی تواند معنای آن را درک کند و بهره ای از آن ببرد مگر اینکه شمه ایی از عشق و حسن هم در وجود خودش باشد و هم در وجود معشوقش که به این ترتیب بداند عشق چیست و عاشقی و معشوقی کدام تا بتواند از این مرتبه مجاز پلی ساخته به عشق و معشوق حقیقی راه یابد، آنوقت که عشق و حزن از حسن دور می افتند و قصد ولایت حسن می کنند پس از رسیدن به یار دیرینه خود، حسن از پذیرش آنها سرباز می زند و آنها را از درگاه خود می راند، در اینجاست که حزن و عشق هر دو با دلی آکنده از غم و ناراحتی از سرای حسن که برادر بزرگتر (مهین) است خارج شده و سَرِ خویش می گیرند «حزن ... عشق را گفت: ما با تو بودیم در خدمت حسن و خرقه از او داریم و پیر ما اوست، اکنون که ما را مهجور کردند تدبیر آنست که هر یکی از ما روی بطرفی نهیم و به حکم ریاضت سفری برآریم، مدتی در لگدکوب دوران ثابت قدمی بنمائیم و سر در گریبان تسلیم کشیم و بر سجاده ملمع قضا و قدر رکعتی بگذاریم، باشد که ... به خدمت شیخ باز رسیم چون برین قرار افتاد حزن روی به شهر کنعان نهاد و عشق راه به مصر بر گرفت14» نکاتی چند از این متن بدست می آید.
اول آنکه آنچه عامل اعدادی عشق است حسن معشوق است و دوم: جدا شدن (ماندن) از آن حسن روزافزون ایجاد حزن می کند و با این دو بال ( عشق و حزن) به سوی شیخ یا همان حسن می توان پرواز کرد. دیگر اینکه حزن راه رسیدن را در رياضت می بیند تا به حدی که لایق رسیدن به حسن و یار بشوند و این چیزی نیست جز عبور از مجاز به طوری که «المجاز قنطره الحقیقه» و در واقع عشق مجازی و رابطه عاشق و معشوق به مثابه شمشیر چو بینی است که به دست سرباز داده می شود تا با آن مشق جنگ کند و راه و رسم نبرد را بیاموزد تا در موقع لزوم و جنگ حقیقی شمشیر برنده را از نیام بر کشد و به نبرد برود. باشد که پیروز شود.
بسمه تعالی
با عرض سلام. من دیدگاه شما را نه کاملا رد می کنم و نه کاملا قبول می کنم به عنوان یک دانشجو . نگاه کوچه خیابانی و عشق آن اصلا عشق نیست . شما نگاه افراطی به این موضوع دارید . اون کسی که دنباله نگاه خیابونیه دنباله هوس هستش نه عشق . چرا در مورد عشق فاطمه به علی نمی گویید . آیا آن هم آلوده به هوس هستش ؟ من جواد قلی زاده لداری دانشجویه رشته ی عمران مقطع کارشناسی به عنوان کسی که تا الان حتی یک دوست دختر نداشته . و حتی یک ثانیه تلفنی با کسی صحبت نکردم . فکر میکنم عشق مجازی در راستای عشق حقیقی است و به عنوان ادله خودم عشق علی و فاطمه رو بیان می کنم . چرا گفته شده نصف دین انسان با ازدواج کامل میشود آیا فقط به خاطر بر طرف شدن نیاز جنسی است . حرف شما برای من به عنوان یک نظر قابل احترام است ولی بهتر است واقیات را بیان کنید . من خوشحال میشوم که واقعیات را بین کنید .
javadgholizadeh@gmail.com
ارسال ديدگاه جديد
(لطفا از درج سوال در ديدگاه ها خودداري فرماييد براي طرح سوالات خود به اين آدرس مراجعه فرماييد)