دوست گرامی. وظیفه اصلی انسان شناخت وظایف و انجام آن است ولی در این زمینه غفلت یکی از موانع بزرگ است. موضوع غفلت از موضوعات مهم اخلاقی است و ما تنها به عوامل غفلت زا اشاره کرده ایم که در عین حال کمی طولانی است و نیاز به حوصله دارد.
عوامل غفلت زا
قرآن کریم غفلت از یاد خدا و یاد خود و یاد مرگ را از مصادیق اصلی غفلت برمیشمارد؛ اموری که باعث میشوند آدمی مسئولیت در قبال خود را به فراموشی سپارد و به خودسازی نپردازد و عمرش هدر رود.
انسان ناهشیار و بیتوجه به کسی گفته میشود که سرگرم دنیا و طبیعت و تنپروری شده؛ بهگونهای که هدف خلقتی خود و حیات معنوی و سفر آخرت را فراموش نموده است.
اینک اهم مصادیق و عوامل غفلت زا فهرست میشود:
1. جهل و ناآگاهی (ضعف بینش و بصیرت دینی)
عامل اساسی و مبنایی انحراف انسان از هدف نهایی زندگی و کمال انسانی و صراط مستقیم بندگی و مشغول شدن بهاهداف دنیوی و آلوده شدن به خودپرستی و شرک، جهل و ناآگاهی نسبت به حقایق ماورای طبیعی و سؤالات اساسی زندگی و ضعف بینش و بصیرت دینی است.
این ضعف و کمبود بسیار خطرناک است؛ زیرا باعث میشود عقل و قوای ادراکی که وجه امتیاز و عامل برتری انسان بر تمام مخلوقات است، از کار بیفتد و آدمی از اوج انسانیت به حضیض حیوانیت تنزل نماید.
خداوند در سوره اعراف میفرماید:
<ولید ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ>[1]؛
«ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (و عقلهایی) دارند که با آن چیزی درک نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشوند. آنها همچون چهارپایاناند، بلکه برتراند. آنها همان غافلاناند».
حالت اولیه بشر ناآگاهی و غفلت است، ولی این ناآگاهی و غفلت قبل از بلوغ توسط خانواده و مسئولین تربیتی جامعه و پس از بلوغ با همکاری خود او باید مرتفع گردد که اگر در این زمینه کار عمیقی صورت نگیرد، عوامل فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی فراوانی در محیط زندگی و جامعه وجود دارد که باعث تشدید غفلت خواهد شد، یعنی علاوه بر ناآگاهی، هجوم فرهنگی دشمن نیز از طرق مختلف و ابزارهای گوناگون با ترویج دنیاپرستی و نفسپرستی و ارزشهای مادی، انسان را از خداپرستی و ارزشهای معنوی دور و به دنیاپرستی مشغول مینمایند.
اهمیت و جایگاه بصیرت، روشنبینی و درک درست شرایط و فضاها بهگونهای است که قرآن کریم یکی از ویژگیهای فرستاده خدا و پیروانش را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها می داند و میفرماید: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛[2] بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را بهسوی خدا دعوت میکنیم.
انسان با بصیرت در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت لازم و کافی برای برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
در آموزههای دینی، انسان بیبصیرت همانند فرد کوری است که قدرت تشخیص راه از چاه را ندارد و کوری چشم ظاهر بهمراتب آسان تر از کوری چشم باطن و عدم بصیرت شمرده شده است.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: لَیسَ الْاَعْمَی مَنْ یعْمَی بَصَرُهُ اِنَّمَا الْاَعْمَی مَنْ تَعْمَی بَصِیرَتُهُ؛[3] کور آن نیست که چشم ظاهر او کور است، بلکه کور واقعی آن است که چشم باطنی او نابینا است و بصیرت ندارد.
و حضرت علی (ع) فرمود: فَقْدُ الْبَصَرِ اَهْوَنُ مِنْ فِقْدَانِ الْبَصِیرَةِ؛[4] از دست دادن بینایی آسانتر است تا از دست دادن بینش و بصیرت.
2. تبعیت از هوا و هوس
خواستههای نفسانی و هواهای بیپایان آن، میتواند انسان را چنان سرگرم خود کند که هدف آفرینش و فلسفه حیات را بهکلی فراموش نماید.
خداوند رفاه و آسایش را بهعنوان زمینهساز غفلت آدمی برمیشمارد؛ زیرا رفاهزدگی و آسایشطلبی افراطی موجب میشود که آدمی سرگرم پاسخگویی به هواهای نفسانی شود و از مسیر کمالی و فلسفه آفرینش دور و غافل گردد.
قرآن درباره دستهای از غافلان میفرماید، ایشان هنگام سختی و دشواری و تنگناهای زندگی، در همه حال از ما درخواست نجات دارند، اما چون نجات یابند، ما را به فراموشی سپارند، بهگونهای که انگار هرگز از ما نجات خواهی نکردهاند. وَ إِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛[5] و هرگاه آدمی را رنج و زیانی رسد همان لحظه به هر حالت باشد از خفته و نشسته و ایستاده فوراً ما را به دعا میخواند و آنگاهکه رنج و زیانش را برطرف سازیم باز به حال غفلت و غرور چنان بازمیگردد که گویی هرگز ما را برای دفع ضرر و رنجی که به او رسیده بود نخوانده است! اعمال زشت تبهکاران اینچنین در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.
در آیه دیگری شبیه به این آیه میفرماید:
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛[6] و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنتی که به او رسیده باشد، رسانیم (مغرور و غافل شود و) گوید که دیگر روزگار زحمت و رنج من سرآمدِ، سرگرم شادمانی و مفاخرت گردد. (فراموش میکنند که ما ایشان را بعد از سختی و دشواری بهآسانی و راحتی رساندهایم).
نفس انسان خواستههای فراوانی دارد که اگر بر او حاکم شود، قلب و عقل را بهخواب میبرد و آدمی را از صراط مستقیم الهی بازمیدارد و راه نفوذ شیطان را به کشور وجود انسان بازمینماید.
حافظ گفته:
حجاب چهره ء جان میشود غبار تنم
خوشا دمى که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوآنکه مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم[7]
روح آدمی یا تحت سلطه خداوند قرار میگیرد یا هوای نفس، چراکه جمع میان این دو ممکن نیست. هواپرستی انسان را در خویشتن فرومیبرد و از حقایق جهان دور میسازد. انسان هواپرست افراط گونه جز بهارضای شهوت و لذتهای مادی و نفسانی خویش نمیاندیشد و آگاهی، گذشت، ایثار، فداکاری و معنویت برای او مفهومی ندارد.
خداوند متعال در خصوص رابطه هواپرستی و غفلت میفرماید:
<و لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا>[8]؛
«و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن: همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان است».
و امام سجاد در روایتی می فرماید:
«وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَّ قَسْوَةَ الْبِطْنَة وَ کِظَّةَ الْمِلْأَةِ وَ سُکْرَ الشِّبَعِ وَ غِرَّةَ الْمُلْکِ مِما یُثَبِّطُ وَ یُبْطِئُ عَنِ الْعَمَلِ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ وَ یُلْهِی عَنِ اقْتِرَابِ الْأَجَلِ حَتَّی کَأَنَّ الْمُبْتَلَی بِحُبِّ الدُّنْیَا بِهِ خَبَلٌ مِنْ سُکْرِ الشَّرَاب؛[9]
وای بر تو ای فرزند آدم، شکمبارگی و پرخوری و تمایل نفسانی و سرمستی و یا مستی سیری و غرور ثروت و قدرت، همه از چیزهایی است که آدمی را در کارها کُند میکند و از عمل بازمیدارد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد و انسان را از نزدیک شدن مرگ غافل میکند و چنان است که گویی انسان مبتلابه دوستی دنیا، از میگُساری گیج و منگ شده است؛ مردی که در اندیشه خداست و خداترس است و کارهایش خدایی است، باید نفس خود را تمرین دهد و آن را با گرسنگی آشنا سازد تا عادت کند که به انباشته ساختن شکم تمایلی از خود نشان ندهد».
بر این اساس، شکمبارگی و پرخوری، تمایلات نفسانی، سرمستی و غرور ثروت و قدرت از عوامل مهم در بازداشتن انسان از عملکرد مثبت و غفلت از یاد خدا و مرگ است. با این توضیح، توصیههای دینی ما در زمینه دوری از شکمپرستی و پرخوری و عدم فریفتگی به مال و قدرت و پرهیز از نفس اماره نیز جایگاه خود را پیدا میکند.
نکته؛ به لحاظ ساختاری قابلذکر است، موارد و مصادیقی که زین پس ذکر میشود، در حقیقت معلول همین دو عامل نخستین (جهل و ناآگاهی – هوای نفس) هستند و ریشه تمام گمراهیهای اخلاقی انسان را باید در این دو عامل جست.
3. پیروی از شیطان
شیطان از عوامل مؤثر در ایجاد انحراف از هدف خلقت و فراموشی یاد و بندگی خدا و سفر آخرت است که از طریق هواهای نفسانی به انسان نفوذ میکند. در سوره مبارکه مجادله آمده است:
<اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون>[10]؛
«شیطان بر آنان مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده آنان حزب شیطاناند! بدانید حزب شیطان زیانکاراناند! تمام تلاش شیطان این است که سرمایه خداخواهی را از انسان بگیرد و اگر کسی این سرمایه را باخت، خودش را از یاد میبرد».
علاقه طبیعی نفس انسان به اشباع لذتها، راه نفوذ را بر شیطان میگشاید تا با غفلت و فراموشی از آنچه خیر و صلاح او است، از خدا مداری دور و بهخودخواهی نزدیک شود.
شیطان وقتی از درگاه الهی رانده شد از خدای متعال مهلت گرفت و سوگند یاد کرد که همه بنیآدم بهجز مخلصان را غافل و گمراه کند:
<قالَ فَبِعِزَتِک لَأغْوِینَّهُمْ أَجّْمَعین إلّا عِبادَک مِنْهُمُ الْمُخلَصینَ>[11]؛
«گفت به عزتت قسم همه بندگان را فریب میدهم مگر آنان که در بندگی بهاخلاص رسیده باشند».
طبق این آیه شریفه، وجود هرگونه ناخالصی در انسان، زمینه را برای نفوذ شیطان فراهم میآورد و باعث غفلت انسان از یاد خداوند سبحان و سهلانگاری او در اطاعت از فرمانهای الهی میشود تا جایی که ممکن است به مرحلهای از غفلت و دوری از خدا برسد که شیطان بر او کاملاً چیره و مسلط شود و یاد خدا را بهکلی از خاطرش ببرد و روشن است که پایان چنین امری، زیانکاری و خسران بزرگ خواهد بود.
همچنین شیطان با زینت دادن حیات دنیا در چشم انسان، آدمی را به تجملات دنیوی میفریبد و او را چنان سرگرم داشتههای مادی و عالم طبیعت میکند که بهکلی ماورای طبیعت و خداوند عالم و سفر آخرت را فراموش می نماید. وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ[12] و یادآور زمانی را که شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت بخشید.
بنابراین بحث تجملگرایی و زینت گرایی افراطی و مادی نیز یکی از راه کارهای مهم شیطان برای فریب و غافل سازی انسان از هدف خلقت است.
آماری که امروزه از واردات و مصرف لوازمآرایشی و گرایش به تجملات داده میشود، بسیار نگرانکننده است. همچنین ترویج مسکرات از روشهایی است که شیطان برای ایجاد غفلت از یاد خدا به کار میبرد. إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؛[13] شیطان قصد آن دارد که بهوسیله شراب و قمار، میان شما عداوت و کینه برانگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد، پس شما آیا از آن دست برمیدارید؟
بهصورت فطری انسان پرستش گر است و از طریق پرستش بهکمال و خواستههای خود میرسد و لذا راهکار دیگری که شیطان برای فریب انسانها استفاده میکند، ایجاد انحراف پرستشی است؛ لذا شیطان بعد از رانده شدن به خدای متعال گفت:
<قالَ فَبِما أَغْوَیتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقِیمَ؛ ثُمَّ لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شاکرِینَ>[14]؛
«اکنونکه مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین میکنم! سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!»
چرا؟ چون میداند که ریشه همه خوبیها و کمالات انسان در توحید و خداپرستی و قرب به خدا است و بهدلیل دشمنی و حسادتی که به انسان دارد، هرگز نمی پسندد که انسان بهاهداف انسانی خود برسد؛ لذا ابتدا با آموزش بتپرستی به بشر او را به شرک جلی دعوت کرد و آن را بهگونههای مختلف شرک مانند ستارهپرستی و ماهپرستی و گاو پرستی گسترش و توسعه داد و در این زمان نیز که شرک به اوج قله پیشرفت و تکامل خود رسیده است، مادهپرستی و پولپرستی و شهوتپرستی و تجملپرستی و مانند آن را ترویج میکند.
داستان شیطان و حسادت و کینهتوزی بیپایان او با یکایک انسانها، امری قطعی و یقینی است که بارها و بارها از سوی خداوند به انسان، یادآوری و گوشزد شده است. دشمن آشکاری که ابایی از دشمنی با آدمیزاد ندارد و رسماً عناد خود را اعلام و به عزت خداوند قسم یاد کرده که همهی بندگان خدا جز عدهای اندک که به آنها دسترسی ندارد را گمراه میکند و از چند جهت به انسان حملهور میشود: لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و َعَنْ أَیْمانِهِمْ و َعَنْ شَمائِلِهِمْ و َلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ؛[15] از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها میروم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت.
در توضیح جهات چهارگانه امام باقر (ع) میفرماید: منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه میدهد و منظور از پشت سر این است که آنها را به گردآوری اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت میکند و منظور از طرف راست این است که امور معنوى را بهوسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع میسازد و منظور از طرف چپ این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه میدهد.[16]
به همین دلیل خدای متعال درباره دشمنى شیطان و لزوم پرهیز از اطاعت وى فرمود: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ.[17] (خطاب آید) ای آدم زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!
و نیز فرمود: یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِما فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛[18] ای مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را تناول کنید و وساوس شیطان را پیروی نکنید، محققأ شیطان از برای شما دشمنی آشکار است.
امام صادق (ع) میفرمایند: «انْ کَانَ الشَّیطانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَهُ لِماذَا؛[19] اگر شیطان، دشمن اسلام است (که هست)، پس غفلت براى چیست؟».
4. دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت
فلسفه و هدف زندگی، کمالیابی انسان و آماده شدن برای سفر آخرت است، اما وقتی انسان خود را از یاد می برد، همراه آن، یاد خدا را نیز به فراموشی میسپارد و از سفر آخرت غافل میگردد و در مقابل آن، کسی که همواره به نجات و رستگاری خود می اندیشد، از یاد خدا و آخرت نیز غافل نخواهد شد.
قرآن کریم درباره غفلت و ناهشیاری اهل دنیا میفرماید: <لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا>؛ اهل دنیا دل دارند، ولی فهم عمیق و ژرفنگر ندارند، چشم دارند، ولی بصیرت ندارند، گوش دارند، ولی با آن نمی شنوند؛ <أُولئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغَافِلُونَ>[20]؛ آنها مثل چهارپایاناند، بلکه از آنها نیز پستترند، اینها همان کسانی هستند که غافلاند.
یعنی دل دارد، ولی به هوش نیست. مغز دارد، اما فکر نمیکند. زبان دارد، اما حق را نمیگوید. پا دارد، اما به ناکجاآباد میرود. چشم دارد و کتاب هم در اختیار اوست، اما اهل نگرش و مطالعه نیست. چشم دارد، اما حق را نمیبیند. گوش دارد، ولی حق را نمیشنود. بعد فرمود: اینها چهارپا هستند و بلکه از حیوان بدترند.
روشن است که گمراهی در حق حیوان صدق نمیکند، چنانکه هدایت و رستگاری برای حیوان کاربرد ندارد؛ اما بهنظر میرسد قرآن میخواهد این نکته را فرایاد آورد که چنانکه حیوان بهدلیل محرومیت از عقلانیت و بینایی و شنوایی خردمندانه راهی بههدایت و رستگاری ندارد، چنین کسانی بهمراتب در رهیافت به هدایت از چهارپایان دورترند. این جمله قرآن را میتوان با این ادبیات متناظر کرد که اگر حیوان هم هدایت شود، آنان هدایت نمیشوند.
سرگرم شدن به طبیعت و فراموش کردن ماورای طبیعت و هدف زندگی و آخرت که ریشه اصلی غفلت آدمی است، همان چیزی که زمینهساز تمام گمراهیها و بدبختیهای بشر امروز است.
علی (ع) در روایات بسیار و کلمات حکمت آمیزی اهل دنیا را توصیف نموده و درباره ویژگی غفلت آنان فرموده: «أهلُ الدنیا کَرَکْبٍ یُسارُ به هم و هُم نِیامٌ؛[21] اهل دنیا مانند کاروانی هستند که آنها را میبرند، درحالیکه خواب اند (و زمانی چشم باز می کنند که عمر به سر آمده و دیر شده و از جوهره انسانیت بیبهره ماندهاند).
غفلت باعث میشود آدمی یکعمر بهصورت بشری و حیوانی زندگی کند و هرگز مزه انسانیت و کمال و سعادت انسانی را نچشد و با همین وضعیت ناقص و ناپخته از دنیا و عالم طبیعت خارج شود. انسان غافل در حقیقت بهرهای از زندگی دنیوی خود نمیبرد و در آخرت نیز دچار ندامت و خسارت عظیم خواهد شد.
خدای متعال درباره علت غضب الهی و عذاب شدیدی که نصیب کافران میشود، میفرماید: ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛[22] این غضب و عذاب بر آنها بدین سبب است که حیات (فانی) دنیا را بر (حیات ابدی) آخرت برگزیدند و اینکه خدا هرگز کافران را هدایت نخواهد کرد. أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[23] همینها هستند که خدا بر دلها و گوش و چشمهایشان مهر (قهر) زده است و اینها همان مردماند که (از خدا و قیامت) غافلاند.
انسان اگرچه بدن دارد، ولی حقیقت او روحانی است، موجودی فرا طبیعی که در فضای معنوی ارتباط باخدا که برترین حقیقت هستی و خالق او است، رشد میکند و بهکمال مطلوب و سعادت واقعی میرسد. حال اگر کسی به عالم طبیعت و بدن مادی و ظاهر زندگی، بیشازحد ضرورت سرگرم شد و نیازهای واقعی روح خود درک نکرد، دچار غفلتی عظیم شده است.
پیامبر اسلام فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کل خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کل سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کل حَسَنَة؛[24] دوستی دنیا منشأ هر اشتباه و کلید هر گناه و سبب نابودی هر نیکویی است».
آه از آن جور و تطاول که درین دامگه است
واه از آن سوز و نیازى که در آن محفل بود
راستى خاتم فیروزه ء بواسحاقى
خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود
دیدى آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود[25]
البته مقصود از حب دنیا، دوست داشتن پدیدههای جهان مادی و مظاهر پروردگار عالم نیست و محبت به مجموعه آفرینش و زن و فرزند و عیال و حتی مال و ثروت از منظر روایت نهی نشده است و پیامبر (ص) در روایت فوق نمیخواهد بگوید انسان باید با ثروت و بستگان و طبیعت و مانند آن دشمنی و عداوت داشته باشد و نه دوستی، بلکه هر جا که این دوستی، مانعی بر سر دوستی با خدا و تقرب بهحضرت پروردگار شد، آنجا بحث حب دنیا پیش میآید؛ زیرا خطاهای انسان ناشی از میل نفسانی او در مقدم داشتن خواست و اراده خویش بر خواست و اراده مولاست و در این تعارض و چالش، دنیادوستی تحقق مییابد و کلید هر بدی و سرچشمه کجیها و انحرافات میشود.
حال اگر کسی در موضوع هدف زندگی دچار انحراف شود و خیال کند هدف زندگی رسیدن به دنیا است و اساساً اراده و خواست حقتعالی را نادیده انگارد، از مسیر توحید منحرف و سرگرم دنیاطلبی و دنیاپرستی خواهد شد و بهکلی کمال حقیقی خود را به فراموشی میسپارد و این همان حبّ دنیای مذموم است.
لذا قرآن کریم گاه بهصورت کلی میفرماید:
<اعْلَمُوا أَنَّما الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ>[26]؛
«جز این نیست که دنیا بازیچه و سرگرمی و تجملگرایی و فخرفروشی بین شما و افزونطلبی در اموال و اولاد است».
امیرالمؤمنین میفرماید: «إنَّ الدُّنیا خَدَّاعةٌ صَرَّاعَةٌ مَکَّارةٌ غَرارَّةٌ سَحَّارَةٌ؛[27] دنیا «صَرَّاعَةٌ» است، یعنی کلاه سرت میگذارد «مَکَّارَةٌ» است؛ یعنی ما را فریب میدهد، «غَرَّارَةٌ» است؛ یعنی ما را به غرور وامیدارد و «سَحَّارَةٌ» است؛ یعنی ما را سحر و جادو میکند».
وقتی انسان رستاخیز را از یاد ببرد مستعد آن میشود که به کجراهه برود و به هر گناه و خلافی اعم از تجاوز به مال یتیم و ناموس مردم، دروغگویی، رباخواری و ... روی آورد، زیرا باورمندی به حسابوکتاب روز قیامت و وزنکشی اعمال و رفتار و امیال بهمثابه اهرم پرقدرتی است که آدمی را از روی آوردن به نارواییها و ناراستیها پرهیز میدهد.
امیرالمؤمنین علی فرمود: «وَیلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَیهِ الْغَفْلَةُ فَنَسِی الرَّحْلَةَ وَ لَم یسْتَعِد[28]؛ وای بر کسی که «غفلت» بر او غلبه کند و در نتیجه سفر آخرت را به فراموشی سپارد و آماده آن نشود»؛ یعنی مهمترین عامل عدم آمادگی برای این سفر طولانی، غفلت انسان است.
خدا نکند که انسان تمام توجه و قلب خود را به دنیا بدهد، طبیعی است که در این صورت از آخرت و رستاخیز و از زندگی واپسین، غافل میشود. فراموش میکند که برای آخرت خود از این دنیا توشه برگیرد و خود را برای لقای الهی آماده سازد؛ لذا فرمود:
<یعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ>[29]؛
«آنها فقط ظاهر دنیا را میبینند، ولی از آخرت غافل میشوند».
غفلت از خدا و بیتوجهی به آخرت و فراموشی حقایق ماورای طبیعی و دوری از صفات عالی انسانی، خطر سقوط از انسانیت و سعادت را در پی دارد.
جنازهای را به گورستان میبردند، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) شنید مردی میخندد، خندهای که ناشی از غفلت بود. به او فرمود: گویا مردن بر غیر ما نوشته شده و خیال میکنی که حق در این دنیا بر غیر ما لازم گشته و میپنداری مردههایی که می بینیم، مسافرانی هستند که بهزودی بهسوی ما بازمیگردند.
ایشان را در قبرهایشان میگذاریم و اموالشان را میخوریم، مثل اینکه ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند. وای بر ما، مرگ مردم که برای ما پند و عبرت است، فراموش کردهایم و به هر آفت و زیانی گرفتار آمدهایم.
خوش به حال کسی که نفسش رام شد و عمل و کردارش پاک و شایسته و قصدش پسندیده و اخلاقش نیکو گشت و زیادی مالش را در راه خدا صدقه داد و زیادهگویی زبانش را مهار نمود، از آزار مردم خودداری کرد و سنّت پیامبر بر او سخت نیامد و به بدعت نسبت داده نشد.[30]
قران کریم در بسیاری از آیات از کسانی صحبت میکند که به خاطر فراموشی قیامت و روز حساب دچار گمراهی میشوند.
<إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ>[31]؛
«در حقیقت کسانی که از راه خدا به در میروند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت».
پس برای یک شخص مؤمن تنها ایمان به معاد کافی نیست، بلکه باید مدام به یاد معاد بود. در این آیه، فراموشی رستاخیز، عامل گمراهی خوانده شده است، انگار آن کسی که رستاخیز را فرایاد میآورد، به راهی درست و صراط الهی رهنمون خواهد شد.
همچنین در مورد بعضی افراد میفرماید: <لایُؤمِنُ بیَومِ الحِسابِ>[32]؛ ایمان بهمعاد ندارد، ولی در آیه قبل از آن بیان میکند که ایمان وجود دارد، ولی شخص معاد را فراموش میکند.
در آیه مبارکه: <اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ وَ انْشَّقَ القَمَر>[33]؛ سخن از نزدیکی قیامت است، ولی چون مهمترین حادثه قیامت همان صحنه حساب است که هر کسی مسئول اعمال خودش است؛ آن بخش مهم قیامت را در طلیعه سوره انبیاء ذکر فرمود که:
<اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ>؛
«برای مردم [وقت] حسابشان نزدیک شده است و آنان در بیخبری رویگردانند».
غفلت انسان نسبت به خدا و آخرت به معنای بیاعتنایی به وحی و دین و بازیچه قرار دادن آن و ترک ایمان به قیامت و خدا است، ازاینرو فرد غافل بهسادگی به تکذیب رسولان و پیامبران میپردازد و دین و دینداری را دروغ میشمارد.
قرآن کریم درباره این گروه میفرماید:
<ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یلْعَبُونَ؛ لاهِیةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا>[34]؛
«هیچ پند تازهای از پروردگارشان نیامد، مگر اینکه بازی کنان آن را شنیدند درحالیکه دلهایشان مشغول است و آنان که ستم کردند».
نکند کارمان به قیامت بکشد و در آخرت از خواب غفلت بیدار شویم، آنگاهکه کار از کار گذشته و پشیمانی سودی ندارد، دستمان خالی باشد.
قرآن کریم در وصف کافران میفرماید:
وَاقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبصارُ الَّذینَ کَفَروا یا وَیلَنا قَد کُنّا فی غَفلَةٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمینَ؛[35]
و وعده (ثواب و عقاب) حق بسیار نزدیک شود و ناگهان چشم کافران از حیرت بیحرکت فرو ماند (و فریاد کنند) وای بر ما که از این روز غافل بودیم، بلکه سخت به راه ستمکاری شتافتیم.
خداوند در سوره انبیاء با اشاره به غفلت مردم در دنیا نسبت به اهداف آفرینش و فلسفه آن، میفرماید: <وَأَنْذِرْهُمْ یوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ>[36]؛ در روز قیامت که پردههای غفلت از جلوی چشمان ایشان برداشته میشود، حسرت و اندوه و پشیمانی به سراغشان میآید و از اینکه فرصتها و ظرفیتهای بسیاری ازدستدادهاند، بر خویشتن خویش، ملامت و سرزنش میفرستند و مرگ را برای خود آرزو میکنند درحالیکه نهتنها یک مرگ بلکه در روز رستاخیز، بیپایان مرگ در انتظار ایشان است؛ زیرا چنان در دوزخ جلال الهی شکنجه و عذاب میشوند که میمیرند و دوباره جان میگیرند و دوباره مرگ و زندگی برای ایشان تکرار میشود.
غفلت از آخرت موجب میشود تا زینتهای دنیوی برای انسان ارزش و جایگاه خاصی بیابد و اینگونه است که کافر بهسبب همین غفلت، ثروت و قدرت خویش را موجب آن میداند تا بر دیگران فخرفروشی کند و امتیازاتی را بخواهد و چون خود را دارای آرایههای دنیوی قدرت و ثروت میبیند انتظار دارد تا بینوایان بر اساس این جایگاه، آنان را بهگونه دیگر بنگرند و تعامل داشته باشند.
5. مالاندوزی و افزونخواهی ثروت
مال و ثروت فراوان در صورت عدم مراقبت، ممکن است عامل غفلت انسان از هدف نهایی زندگی و عبودیت خدا شود. قرآن در این زمینه میفرماید: مواظب باشید که تکاثر، شما را سرگرم میکند: <اَلهاکمُ التَّکاثُر>[37]؛ بهجای اینکه به سراغ کوثر بروید، بهدنبال تکاثر بروید. انسان خیال میکند که مال و ثروت او را جاودان خواهد کرد. <یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ>[38]؛ و لذا بهخاطر پولهایش گردنکشی میکند. وَ بَنینَ شُهُوداً؛[39] به پسرهایش مینازد و مغرور میشود. بهمزرعهاش مینازد و خیال میکند که هرگز خشک نمیشود. <ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً>[40]؛ تمام چیزهایی که آدم به آنها ناز میکند را قرآن محکوم میکند. دلبستگی به دنیا و اموری که موقتی و گذرا هستند و زمینهساز فراموشی آخرت و امور واقعی و پایدار میگردند، مانند ثروت و مقام و شهرت، انسان را به خواب غفلت میبرد. قرآن کریم میفرماید:
<کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی؛ اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی>[41]؛
«همینکه انسان خود را بینیاز پنداشت بیشک طغیان میکند».
مطابق این آیه ثروت و سایر نعمتهای الهی موجب سرکشی انسان نمیشود؛ زیرا هنگامیکه خود را غنی و مستقل پنداشت بهتدریج خدا را فراموش کرده و سرانجام سر به طغیان برمیدارد؛ اما انسان مؤمن در سایه تربیت اسلامی، اگر بیشترین مال و بالاترین مقام و منزلت دنیایی را هم داشته باشد، همه آنها را نه بهخاطر شایستگی خود بلکه از باب لطف و رحمت خدا دانسته و همواره خویش را در زمره محتاجترین و فقیرترین موجود درگاه الهی بهحساب میآورد[42].
قرآن کریم میفرماید:
<یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوالُکمْ وَ لا أَوْلادُکمْ عَنْ ذِکرِاللَّه>[43]؛
«مبادا مال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل کند».
و منظور آن است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل نکند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی بازمیدارد.
کسب و تجارت همراه با یاد خدا، ارزش جهاد گونه دارد، اما اشتغال فراوان و افراط گونه به خریدوفروش و فعالیت در بازار، اگر باعث غفلت از یاد خدا شود، مضر به حال انسان است و مورد تأیید اسلام نیست.
قرآن کریم درباره انسانهای بیداردل میفرماید:
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛[44] مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است، ترسان و هراسانند.
اینکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «الفقر فخری؛[45] فقر افتخار من است و به آن میبالم». دقیقاً به همین نکته اشاره دارد. لذا چنین شخصی همیشه شکرگزار خدا خواهد بود.
امام موسی کاظم (ع) در این زمینه فرمود: «من ولده الفقر ابطره الغنی؛[46] شخصی که در سایه فقر و نداری به دنیا آمده و پرورش یافته است، ثروت و دارایی، او را بهسرکشی و طغیان میکشاند».
آن حضرت داستانی را چنین نقل میکنند: «اهلصفه میهمان رسولخدا بودند. آنها خانمان خود را رها کرده بهمدینه هجرت کردند. پیامبر آنان را که تعدادشان 200 نفر بودند در صحن مسجد اسکان داد و هر صبح و شام پیش آنان میرفت و پس از سلام و درود آنها را دلداری میداد، روزی دید یکی از آنها کفش خود را پینه میکند، دیگری لباسش را وصله میزند و هر کسی مشغول کاری است.
نبی اکرم هرروز به مقدار یک مد خرما برایشان مهیا میکرد.
آن روز مردی برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! خرمایی که میدهی معده ما را سوزاند. حضرت فرمود: بدانید که اگر می توانستم دنیا را خوراک شما کنم این کار میکردم؛ اما عدهای از میان شما که بعد از من زنده میمانند، صبح و شام غذای سیر خواهند خورد. هرکدام صبح یک پیراهن و شب پیراهنی دیگر خواهید پوشید و خانههایتان را همانند کعبه برافراشته و آراسته خواهید کرد.
مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا، من مشتاق چنان روزی هستم. آن روز کی فرامیرسد؟ حضرت فرمود: زمان کنونی شما بهتر از آن زمان است. شما اگر شکمهای خود را از حلال پر کنید، هیچ بعید نیست که از حرام نیز آن را پر نمایید»[47].
در سوره منافقون آمده:
<یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوالُکمْ وَ لا أَوْلادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْخاسِرُونَ>[48]؛
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شمارا از یاد خدا غافل نکند! و کسانیکه چنین کنند، زیانکاراناند!»
باید توجه داشت که بحث ما درباره تأثیر سوء ثروتاندوزی افراطی و غفلت آفرین است و هرگز درصدد این نیستیم که فقر مادی را تبلیغ و تمجید کنیم؛ زیرا فقر و نداری مفرط نیز بعضی از مردم را ممکن است به سمت بیدینی و کفر سوق دهد. هرچند در مقام مقایسه افراد غنی و فقیر، این ثروتمندان هستند که بیشتر در معرض فریب دنیا قرار گرفته و از راه حق و صراط مستقیم الهی منحرف شدهاند. لذا طرفداران و حامیان انبیاء الهی غالباً از قشر مستضعف و از طبقات محروم جوامع بودهاند تا گروههای برخوردار که اکثراً در جبهه مخالف قرار داشتهاند.
6. حب مقام، ریاست، قدرت و شهرت
جاه و مقام و موقعیت اجتماعی، بسیار غفلت زا است و باعث میشود مدیران و سیاستمداران یک پله خود را برتر از همه بپندارند و عظمت خدا و حقارت خویش را از یاد ببرند. درواقع هیچ خطری بزرگتر و خطرناکتر از غفلت از خدا و خروج از مسیر اطاعت و بندگی و ولایت حق، برای صاحبان قدرت و مناصب اجتماعی تصور نمیشود.
قدرت و مقام، تکبر به همراه میآورد و لذا کمتر دیده میشود که اهل قدرت و صاحبمنصبان اجتماعی، بهراحتی در برابر خدا و خلق کرنش و فروتنی کنند و نتیجه سیاستهای غلط خود را بپذیرند و این احساس خودبزرگبینی، در مقابل احساس بندگی و تواضع و فروتنی و در تعارض با آن است.
حاکمان و قدرتمداران و صاحبمنصبان بهدلیل نگرش باطلی که برای خود ایجاد میکنند، عبودیت خود و ربوبیت خدا را نادیده میانگارند و لذا خود را همواره صاحب امتیاز و برتری دانسته و سلطه بر دیگران را حق خود میدانند و در عوض اینکه خود را بنده و رعیت خدا و خادم مردم و خلق خدا بدانند، رئیس و مخدوم آنان میپندارند.
امام صادق (ع) میفرماید: «إیاکم و هؤلاءِ الرؤساءَ الذینَ یتَرأّسُونَ، فَوَ اللّه ِ ما خَفَقَتِ النِّعالُ خَلفَ رَجُلٍ إلاّ هَلَک و أهلَک؛[49] از این سران ریاست پیشه بپرهیزید؛ زیرا به خدا سوگند که کفشها در پی مردی به صدا در نیاید (کنایه از اینکه صاحبان مقام و قدرت همواره دوست دارند در مسیر که هستند، عدهای به دنبال ایشان حرکت کنند) مگر آنکه او هلاک شود و دیگران (پیروانش) را نیز به هلاکت اندازد».
آن حضرت در جایی دیگر فرمود: «من طلب الرئاسه هلک؛[50] هر که جویای ریاست باشد، نابود شود».
غفلت از خدا است که باعث میشود انسان دستش به ظلم و بیعدالتی و ثروتاندوزی نامشروع و انواع گناه آلوده شود و این عوامل است که موجب هلاکت آدمی میگردد.
شهرت نیز مانند مقام و قدرت ریشه در دنیادوستی دارد و آدمی را چنان به خودبینی و جلب قلوب مردمان مشغول میسازد که بهکلی فراموش می کند برای چه هدفی آفریده شده است. شهرتطلبی، حریت انسان را از او میگیرد و اسیر و برده دنیا میسازد، چنین افرادی قبله آمالشان دنیا میشود و به همین دلیل موفق بهحرکت در مسیر توحید و بندگی خدای متعال نخواهند بود.
در کتاب علم اخلاق اسلامی آمده است: بدان که حب جاه و شهرت از مهلکات بزرگ است و طالب آن درواقع خواستار آفات دنیوی و اخروی است. کسی که نام او مشهور و آوازهاش بلند گردید، سلامت دنیا و آخرتش در خطر است، مگر اینکه خداوند وی را برای نشر دین خود مشهور سازد، بیآنکه خود در طلب شهرت بکوشد؛ ازاینرو در مذمت جاهطلبی و شهرت خواهی آیات و اخبار بیشمار رسیده است.[51]
7. آرزوهای دستنیافتنی و نامعقول
امید و آرزو و یا به تعبیر عرب اَمَلْ، عامل حرکت چرخ های زندگی انسانها است که حتی اگر یک روز از دلهای مردم جهان برداشته شود، نظام زندگی به هم میریزد و کمتر کسی برای فعالیت و تلاش و جنبوجوش خود انگیزه خواهد داشت، اما آمال و آرزوهای دراز دنیوی و دستنیافتنی که ریشه در عقلانیت ندارد و ناشی از قوه واهمه و بازی های نفس و تحریکات شیطانی اند، بهشدت غفلت زا هستند؛ چراکه همه فکر و تلاش انسان را به خود مشغول ساخته و او را بهکلی از مسیر انسانیت و کمال و یاد خدا و خودسازی و آمادگی برای سفر آخرت غافل میسازند.
در منابع اخلاقی منظور از آرزوی دراز که مورد نکوهش قرار گرفته، آن است که انسان دل به خواهشهای رنگارنگ نفسانی و آرزوهای دیریاب دنیوی نسپارد؛ زیرا موجب غفلت از یاد و انس با خداوند و حیات جاوید آخرت میشود وگرنه آرزوهای صحیح مادی و معنوی، همان نیت است که درباره آن گفته شده که نیت روح عمل و حتی باارزشتر از خود عمل است.
حدیث معروفی که از پیامبر (ص) نقل شده که فرمودند: «الامل رحمه لامتی و لو لا الامل ما رضعت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا؛[52] امید مایه رحمت امت من است، اگر نور امید نبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیداد و هیچ باغبانی نهالی نمیکاشت». اشاره به همین واقعیت است، ولی همین عامل حیات و حرکت اگر از حد بگذرد و بهصورت آرزوی دورودراز، بی منطق، دستنیافتنی و در حد توهم درآید، بدترین عامل انحراف و بدبختی است و درست همانند آب باران است که مایه حیات است، اما اگر از حد گذشت، مایه خرابی و هلاکت و نابودی خواهد شد.
انسان با آرزو همزاد است و با آن زندگی میکند، شبهنگام به امید و آرزوی روزی سرشار از سعادت و موفقیت به بستر می رود و صبح به امید طلوع دوباره خورشید و روزی توأم با بهروزی و سعادت از خواب برمیخیزد. انسان نمیتواند از امید و آرزو و خواسته جدا باشد چون او بهگونهای آفریده شده که این خواستهها بهطور طبیعی و فطری با او است و به حق در وجود او قرار داده شده است.
آنچه مذموم و ناپسند است و در آیات و روایات گوناگون ما را از آن نهی کردهاند، داشتن آرزوهایی است که متناسب با میزان توانایی و استعداد و در محدوده قدرت و حتی عمر کوتاه ما نیست. آرزوهای غیرمعقول و غیرمنطقی و دور از دسترس است که معمولاً جز غم و غصه و حسرت و غلتیدن بهورطه گمراهی و دور شدن از حدود شرع و چارچوب دین، ثمری ندارد.
هرروز به آرزویی دل سپردن و زندگی را در چاله آمال و هوسها و آرزوها سپری کردن و همواره در پی چیزی از متاع دنیا بودن است که عامل غفلت از یاد خدا و آمادگی برای سفر آخرت میشود.
روایات اسلامی، آرزوهای آمیخته با خیالپردازی و دور از واقعبینی را عامل غفلت، کوری بصیرت، نابودی عمل، گمراهی و فریب، منشأ شرّ و ... میدانند. امیر مؤمنان (ع) میفرماید: «من اطال الامل اساء العمل؛[53] هر کس آرزویش را طولانی کند عملش را زشت و ناپسند میگرداند»؛ چون اگر انسان در زندگی بلندپرواز بود و خواستهای بالاتر از حد امکانات و توانایی خود داشت و اصرار بر رسیدن به آن به هر قیمت و از هر راهی داشت، مجبور است همه حریمها را بشکند و به هر وسیله روا یا ناروای متوسل گردد تا به خواسته خود برسد و طبیعی است که چنین انسانی نمیتواند در چارچوب شرع و دین و عقل حرکت کند و اعمالش از حکم دین و عقل پیروی نمیکند، در نتیجه اعمالش زشت و ناپسند و ناگوار میگردد.
آن حضرت، درازی آرزو را در کنار هوای نفس از خطرناکترین چیزها میداند که از آنها بر امت میترسد؛ زیرا باعث میشود آدمی آخرت را به فراموشی سپارد. همچنین آن حضرت آرزوهای دراز را عامل کوری چشم بصیرت و محمل پدید آمدن شرّ و فساد میداند و میفرماید: «اِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَیکمْ اِثْنانِ، اِتِّباعُ الْهَوی وَطُولُ الأَمَلِ، فَاَما اتِّبَاعُ الْهَوی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ و أَما طُولُ الأَمَلِ فَینْسِی الأَخِرَةَ؛[54] خطرناکترین چیزی که بر شما از آن میترسم دو چیز است: پیروی از هوای نفس و درازی آرزوها است، اما پیروی از هوی نفس مانع حق میشود و اما درازی آرزوها آخرت را به فراموشی میسپارد».
در چند حدیث از کلمات قصار امیر مؤمنان علی (ع) آمده است: «الأَمانِی تُعْمِی أَعْینَ الْبَصَائِرِ؛[55] آرزوی دراز چشمهای بصیرت را کور میکند. جماعُ الشُرِّ فِی الأَغْتِرارِ بِالْمُهَلِ وَاْلإتِکالِ عَلَی اْلأَمَلِ؛[56] مجموعه شر و فساد در مغرور شدن به مهلتهای الهی و تکیه کردن بر آرزوها است. غُرورُ الأمَلِ یفْسِدُ الْعَمَلَ؛[57] غرور و فریب آرزو اعمال را فاسد میکند».«وَأَعْلَموا أَنَّ الأَمَلَ یسْهِی الْعَقْلَ وَینْسِی الذِّکرَ فَأَکذِبُوا الأَمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَصاحِبُه مَغْرُورٌ؛[58] بدانید آرزوهای دراز عقل را گمراه میسازد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد»؛ بنابراین «به آرزوها اعتنا نکنید که فریبنده است و صاحبش فریب خورده».[59]
آن حضرت در خطبه معروف به دیباج میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَاللّهِ انَّ الامَلَ یَذْهَبُ الْعَقْلَ وَ یُکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یَحِثُّ عَلَى الْغَفْلَهِ وَ یُورِثُ الْحَسْرَهَ؛[60] بدانید اى بندگان خدا! آرزوهاى دراز، عقل انسان را میبرد و وعده قیامت را دروغ میشمارد و انسان را بر غفلت ترغیب میکند و سرانجام، حسرت به بار مى آورد».
کسی میتواند چهره زیبای حقیقت را آنچنانکه هست ببیند و به سرچشمه زلال آگاهی و بیداری برسد که دیده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در میان این ابر تیرهوتار قرار نگیرد.
8. بازی و سرگرمیهای غیرمجاز
از اموری که انسان را از هدف زندگی و بندگی خدا دور و غافل میسازند و به لحاظ شرعی نیز تحریم شده و از مصادیق حب دنیا تلقی میشود، لغو و لهو و لعب است، اصولاً ملاک حرمت شرعی این امور، تأثیر غفلت زایی آنهاست.
لغو؛ (بیهوده در زبان فارسی) در فرهنگ قرآنی به معنای چیزی است که به آن اعتنا نمیشود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد.[61] و اعم از این است که در کلام، عمل یا موضوع خارجی باشد. ازاینرو بر هر کلام بیهوده و غیرمفید و عملی که سودمند نیست و نفعی بر آن مترتب نمیشود، لغو اطلاق میشود.[62]
لعب؛ بهمعنای بازی، کاری است که دارای انتظام و پیوستگی است، اما هدف و نتیجه آن همانند بازی کودکان، خیالی و خالی از حقیقت است و باعث فرصت سوزی و اتلاف عمر میشود. ناگفته پیدا است بسیاری از بازیها که جنبه ورزش دارد، حکم لعب حرام بر آن مترتب نیست، بلکه به لحاظ دینی مستحب و برای سلامتی مفید است.
اما لهو (سرگرمی در زبان فارسی) بهچیزی گفته میشود که انسان را از کارهای مفید و مهم و هدف اصلی زندگی بازدارد.[63] اینکه به ابزارهای طربانگیز، آلات لهوی گفته میشود بههمین دلیل است.[64]
لهو و لعب بهکارهای بیهودهای گفته میشود که صرفاً برای اتلاف وقت فراغت است و هیچ ثمری برای دین و دنیا و آخرت آدمی ندارد و انسان را از یاد خدا و سفر آخرت غافل میسازد؛ لذا اسلام همواره با لهو و لعب مبارزه میکند.
خداوند راجع به خود میفرماید: <و ما خَلَقنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بَینَهُما لاعِبین>[65]؛ ما اهل بازی نیستیم، ما زمین و آسمان و آنچه را در میان آنها است از سر بازی نیافریدهایم.
و انبیا و مؤمنین را نیز از لهو و لعب، دور میداند:
<وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ>[66]؛
«و مؤمنین کسانی هستند که کار لغو و بیهوده نمیکنند».
عمر سرمایه ما برای رسیدن به کمال و سعادت است و انسان بیدار هرگز حاضر نمیشود حتی لحظهای از عمر خود را به بیهودگی صرف کند. علی (ع) در این زمینه میفرمایند: «کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لاینجیه؛[67] برای غفلت انسان، همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند».
حدیث یاد شده هم به یکی از عوامل غفلت اشاره دارد و هم به قرینه تضاد میتوان گفت انسان هشیار کسی است که زندگی و عمرش به نجات و رستگاری او منتهی شود. پس اموری که بدان اشتغال داریم، یا بختیاریآفرین و رستگاریبخش است یا تباه کننده و ویرانگر و انسان عاقل و بیداردل به امور تباهکننده که مایه نجات او نخواهد بود، سرگرم نمیشود.
9. معاشرت با دوستان غافل و ناباب
یکی از اموری که بهشدت غفلت آفرین است و آدمی را از مسیر سعادت دور می کند، دوست ناباب است. اصولاً دوست و همنشین تأثیر بهسزایی در جهتگیریهای انسان دارد چراکه انسان به دوستان و اطرافیان خود خو میکند و تا حدود زیادی خود را با رفتار و اعمال آنان وفق میدهد؛ بنابراین اگر انسان با کسی دوست باشد که غافل از خدا و آخرت بوده و از دین و دیانت چیزی نداند، امکان تأثیرپذیری و انحراف او بسیار زیاد است.
به همین دلیل است که دوستی با اهل دنیا و غافلان از آخرت و معنویت، بسیار خطرناک است؛ لذا فراوان توصیه شده است که مؤمن در انتخاب دوست دقت کند وگرنه روز قیامت بهشدت از انتخاب دوستان بد اظهار پشیمانی خواهد کرد.
قرآن کریم از قول این گروه در روز قیامت میفرماید:
<یاوَیلَتی لَیتَنی لَمْ أَتخَّذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَّقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنی وَ کانَ الشَّیطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا>[68]؛
«ای وای! کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم! او بود که مرا به گمراهی کشانید و یاد خدا را فراموش کردم؛ پسازآنکه قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره فروگذارندِ انسان است».
واژه انسان از انس است و آدمی به دوستان و اطرافیان خود انس میگیرد و بسیار تحت تأثیر الگوی رفتاری و اخلاقی آنها خواهد بود، بههمین دلیل آموزههای دینی، ما را از دوستی با انسانهای فاسد بر حذر میدارد و بر انتخاب دوست خوب و کسی که اهل تقوا و معنویت باشد، تأکید دارد.
امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: «الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد؛[69] نشانه غفلت آن است که مسجد –یاد خدا و همراهی با مؤمنین - را ترک کنی و از مفسد اطاعت –تبعیت و همراهی- نمایی». انسان بیدار و خداپرست هرگز با چنین افرادی دمخور و همنشین نمیشود، مگر اینکه قصد هدایت داشته باشد.
گفتنی است واژه مسجد در روایت دقیقاً بدین معنا نیست که هر کس – ولو انسان مؤمن و مقید و خداباور – اگر در مسجد حاضر نشد، حتماً انسان غافلی است. مسجد اینجا بهعنوان نماد خاکساری در برابر خدا است. مفسد هم میتواند به معنای دوستان منحرف و گمراه باشد.
10. انواع مستی و غرور
غرور و خودفریفتگی از دیگر عوامل «غفلت» و گاه ناشى از «غفلت» است. انسان مغرور تنها پیروزیهای خود را میبیند و به امتیازهاى خود میبالد و گاه همه اینها را جاودان میپندارد و همین امر، سبب «غفلت» او از واقعیتها میگردد. این «غفلت» عامل مؤثرى براى شکست او خواهد شد.
در طول تاریخ افراد فراوانی دیده شدهاند که بر اثر غرور، در دام «غفلت» گرفتار شده و نتوانستند در برابر دشمنان مقاومت کنند، ازاینرو ضربات دشمن، آنها را از پاى درآورده است.
مستى نعمت (که با غرور شباهت زیادى دارد) نیز انسان را در گرداب غفلت میافکند. هنگامى که افراد کمظرفیت خود را در ناز و نعمت دیدند، گویى مست میشوند و نسبت به واقعیت های زندگی چنان غافل شده و غرق در عیش و نوش و خوش گذرانی می شوند که تنها سیلى اجل آنان را بیدار می سازد، همانگونه که امیر مؤمنان على (ع) فرمودهاند: «مَنْ غَفَلَ عَنْ حَوَادِثِ الایَّامِ ایْقَضَهُ الْحَمامُ؛[70] کسى که از حوادث روزگار غافل شود، مرگ او را بیدار خواهد کرد».
بیدار شواى دیده! که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است[71]
حافظ در این بیت میگوید: لحظهای غفلت تو را به فراقت گرفتار خواهد نمود، پس بیدار شو. مبادا به خواب روى و سیل بنیانکن لهو و لعب و هوا و هوسهای دنیا از صراط فطرتت جدا سازد و به هلاکت دورى از دلدار مبتلا گردى.
امام زینالعابدین (ع) در مناجات زاهدین به خدا عرض میکند:
«إلهى! أسْکَنْتَنا داراً حَفَرَتْ لَنا حُفَرَ مَکْرِها، وَعَلَّقَتْنا بِأیْدِى المَنایا فى حَبآئِلِ غَدْرِها، فَإلَیْکَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَکآئِدِ خُدَعِها، وَبِکَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإغْتِرارِ بِزَخارِفِ زینَتِها؛ فَإنَّهَا المُهْلِکَةُ طُلّابَها، ألْمُتْلِفَةُ حُلّالَها، ألمَحْشُوَّةُ بِالآفاتِ، ألْمَشْحُونَةُ بِالنَّکَباتِ.»[72](معبودا! ما را در خانهای منزل دادى که گودالهای نیرنگش را براى ما کنده و با چنگالهای آرزو ما را در دامهای حیله خود درآویخته است؛ پس از نیرنگهای فریبش تنها به تو پناه آورده و از فریفته شدن به آرایشهای زیورش به تو چنگ زده ایم؛ زیرا این دنیا، جویندگانش را هلاک ساخته و وارد شوندگان و پذیرفتگانش را نابود میکند، خانهای که پر از بلایا و آفات و آکنده از رنج ها و نکبتهاست.)[73]
آن حضرت در جای دیگر فرمودهاند:
«انَّ قَسْوَهَ الْبَطْنَهِ وَ فَتْرَ الْمَیْلَهِ وَ سَکْرَ الشَّبَعِ، وَ عِزَّهَ الْمُلْکِ مِما یُثَبِّطُ وَ یُبْطِى عَنِ الْعَمَلِ وَ یَنْسِى الذِّکْرَ وَ یُلْهِى عَنِ اقْتِرَابِ الاجَلِ حَتّى کانَّ الْمُبْتَلى بِحُبِّ الدُّنیَا بِهِ خَبْلٌ مِن سُکْرِ الشَّرَابِ؛[74] سنگدلى حاصل از شکمپرستی و پرخورى، سستى میل (به دنیا) و مستى سیرى و غرور حاکمیت، از امورى است که انسان را از عمل بازمیدارد و یاد خدا را به فراموشى میسپرد و او را از فکر نزدیک شدن اجل، غافل مى کند تا آنجا که گویى گرفتار حبّ دنیا، مست شراب است».
عافیت و سلامت گرچه از نعمت هاى بزرگ خداست؛ ولى غرور حاصل از آن میتواند عامل غفلت باشد، به همین دلیل یکى از الطاف خفیه الهى آن است که گه گاه عافیت و سلامت را از انسان میگیرد و او را به درد و رنج مبتلا مى سازد تا پردههای «غفلت» از برابر چشمهای او کنار رود و واقعیتها را با چشم دل ببیند و آمادگى براى عکسالعمل مناسب در برابر آنها پیدا کند.
تنها یک نوع مستی هست که بیدارکننده است و آن مستی عشق است که نتیجهاش غفلت از دنیا و بیداردلی است. عارف نیز غافل است، اما نه از محبوب بلکه از آنچه او را از محبوب عالم غافل میکند.
غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت، بیخبر آید[75]
11. عوامل فنّاورانه در جوامع امروزی
فنآوری؛ بهخصوص در بخش ارتباطات و اطلاعات، ابزار بسیار کارآمدی برای رفع نیازهای مادی و معنوی بشر امروزی و تأمینکننده آسایش در زندگی است، اما این ابزار مانند تیغ دو لبه میماند که هم درمانبخش و حیات آفرین است، آنگاهکه در دستان پزشک جراح قرار گیرد و هم مرگآفرین و نابودکننده خواهد بود، آنگاهکه در دست ظالمان و جنایتپیشگان باشد.
لذا در میان عوامل غفلت زا نمیتوانیم از تأثیر منفی عوامل فنّاورانه در جهان امروز یاد نکنیم. شاید مهمترین عامل غفلت زا در جهان امروز همین ابزارها و فنّاوریهایی است که در این زمان رایج شده که هم خودش عامل غفلت است و هم عوامل دیگر غفلت را تشدید می کند.
معیار غفلت زایی به تأثیری بستگی دارد که یک عامل میتواند در ایجاد ناهشیاری نسبت به هدف زندگی و قرب به خدا و آمادگی برای سفر آخرت داشته باشد. پس برای سنجش غفلت زایی عوامل فنّاورانه در جهان امروز باید به این معیار توجه کنیم.
با یک مطالعه میدانی و بررسی ساده بهراحتی درمییابیم که این عوامل بسیار غفلت آفرین هستند و میتواند انسان معاصر را از تفکر دینی و آخرتگرایی بهشدت دور نماید.
بهطورکلی فضای مجازی شایع و همگانی کنونی، سرگرمی فراوانی برای نسل جدید ایجاد کرده و گاهی آنچنان انسان را دچار غفلت میسازد که حتی نیازهای طبیعی خود را فراموش میکند، چه رسد به نیازهای معنوی و روحانی.
فنّاوری ماهواره و فیلمها و سریالهایی که از صدها کانال تلویزیونی در سراسر جهان پخش میشود، گمراهی فراوانی ایجاد کرده است، اما کمترین آسیبش ایجاد غفلت و سرگرم کردن نسل امروز بهجذابیتهای مادی و فراموشی آخرت است.
بازیهای رایانهای و اینترنتی یکی از جذابیتهایی است که ممکن است فایده اندکی داشته باشد، اما در اغلب موارد تحت عنوان لهو بهشدت غفلت زا و سرگرمکننده خواهد بود.
گوشی تلفن همراه، ابتدا ابزاری ساده بود و تنها بهمنظور ارتباط ساخته شد، اما بهتدریج به فنّاوری عکس و فیلمبرداری و اتصال به اینترنت مجهز گشت و امروزه گوشیهای هوشمند بهقدری اطلاعات خبری و کلیپها و فیلمها و کانالها را به ذهن مردم پمپاژ میکنند که دیگر مجالی برای تفکر برای آنان باقی نمیگذارند.
همانگونه که اشاره شد، این نکته به معنای درآویختن یکجانبه سنت و ستیزه با مدرنیته و مظاهر آن نیست و کسی نباید با خواندن چنین جملاتی تصور کند که راه نجات آدمی، بازگشت به عصر پیشامدرن و ما قبل فناوری است، بلکه باید منصفانه به داوری نشست و در عین اذعان به سودمندی چنین افزارها و پیشرفتهای فنّاورانه، از ماهیت غفلت ساز و بازیورانه آن، غافل نشد.
اگر فرهنگ بهعنوان تمدن نرم، زیرساخت فناوری قرار گیرد، طبیعتاً فناوری باید فرهنگ گستر شود، ولی نکته چالشبرانگیز آن است که امروزه فناوری، فرهنگآفرین شده است.
اصولاً عوامل فرهنگی باید بیداری زا و غفلت زدا باشند و معیار استفاده صحیح از فضاهای مجازی موجود، بیداری زایی علمی و دینی و اجتماعی است، اگر چنین اثری در استفاده از این فضاهای مجازی احساس نشود و بلکه غفلت زا و تخدیر کننده باشند، بهگونهای که آدمی وظیفه اصلی خود را درباره سلوک و پیگیری صحیح هدف خلقتی و آمادگی برای سفر آخرت به فراموشی سپارد، منفی تلقی می گردند و برای سالک این ضرورت وجود دارد که حضور خود در چنین فضاهایی را مدیریت و بازنگری نماید.
----------------------
[1]. اعراف، آیه 179.
[2]. یوسف، آیه 108.
[3] متقی هندی، کنز العمّال، ج 1، ص 243، ح 1220.
[4] آمدی، غرر الحکم، ج 4، ص 413، ح 6536.
[5] یونس، آیه 12.
[6] هود، آیه 10.
[7] حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 342.
[8]. کهف، آیه 28. – قرائتی، تفسیر آسان، ج 10، ص، 282.
[9]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 78، ص 129، ح 1.
[10]. مجادله، آیه 19.
[11]. ص، آیات 82 و 83.
[12] انفال، آیه 48.
[13] مائده، آیه 91.
[14] اعراف، آیه 16 و 17.
[15] اعراف، آیه 17.
[16] طبرسی، تفسیر مجمع البیان، جلد 4 صفحه 403.
[17] یس، آیه 60.
[18] همان، آیه 168.
[19] مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 190، ح 1.
[20]. اعراف، آیه 179.
[21]. نهج البلاغة، حکمت 64.
[22] نحل، آیه 107.
[23] همان، آیه 108.
[24]. دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 21.
[25] حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 207.
[26]. حدید، آیه 20.
[27]. شیخ طوسی، امالی، ص 652
[28]. آمدی، گزیده غررالحکم، حدیث شماره 600538.
[29]. روم، آیه 7.
[30]. شیخ طوسی، امالی، انتشارات دارالثقافة، قم.
[31]. ص، آیه 26.
[32]. غافر، آیه 27.
[33]. قمر، آیه 1.
[34]. انبیاء آیات 1 - 3.
[35] انبیاء، آیه 97.
[36]. مریم، آیه 39.
[37]. تکاثر، آیه 1.
[38]. همزه، آیه 3.
[39]. مدثر، آیه 13.
[40]. کهف، آیه 35.
[41]. علق، آیه 6 و 7.
[42]. بهرام پور، ابوالفضل، تفسیر نسیم حیات، ج 8، ص 818.
[43]. منافقون، آیه 9. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 19، ص 490.
[44] نور، آیه 37.
[45]. ری شهری، میزان الحکمه، ج 2 ص 807.
[46]. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج 2، ص 326.
[47]. ری شهری، میزان الحکمة، ج 1، ص 259.
[48]. منافقون، آیه 9.
[49]. کلینی، کافی، ج 2، ص 297، ح 3.
[50]. همان، ح 2.
[51]. مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 461.
[52]. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج 1، ص 30. (ماده امل).
[53]. فیض الاسلام، شرح نهج البلاغه، حکمت 35.
[54]. نهج البلاغه، خ 42.
[55]. همان، قصار 275.
[56]. آمدی، غرر الحکم، قصار 55.
[57]. همان، قصار 10.
[58]. نهج البلاغه، خ 86.
[59]. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 1، ص 348.
[60] مجلسی، بحار الانوار، جلد 74، صفحه، 293.
[61]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 742، ذیل واژه لغو.
[62]. مصطفوی، حسن، التحقیق، ج 10، ص 208.
[63]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 748، (ذیل واژه لهی)
[64]. طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 247، ج 2، ص 362، (ذیل واژه لعب)
[65]. انبیاء، آیه 16.
[66]. مومنون، آیه 3.
[67]. خوانساری، محمد، شرح غررالحکم، ج 4، ص 585.
[68]. فرقان، آیات 28-29.
[69]. همان.
[70] آمدی، شرح فارسى غرر الحکم، ج 7، ص، 296.
[71] حافظ، دیوان غزلیات، غزل 167.
[72] بحار الانوار، ج 94، ص 152.
[73] پهلوانی، جمال آفتاب، ج 1، ص، 473.
[74] بحرانی، تحف العقول، ص 311.
[75] حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ 232. شناخت وظیفه و قبول مسئولیت
انسان، موجودی رها شده نیست تا همانند حیوانات، تمام همتش پر کردن شکم و ارضای تمایلات باشد و خود را در برابر هیچکس پاسخگو نداند؛ بلکه تفاوت انسان با سایر موجودات، افزون بر عقل و خِرد، وظایفی است که توسط آفریننده انسان برای او وضع شده تا با عمل به آنها، بعد انسانی خود را تقویت نماید و سعادت دنیا و آخرت را به دست آورد.
خداوند متعال در برابر هر نعمتی، مسئولیتی را بر عهده انسان قرار داده و به میزان مسئولیت نیز از انسان بازخواست خواهد نمود،[1] مهم آن است که مسئولیتها را به خوبی بشناسیم و به وظایف خود عمل کنیم.
خدای متعال در آیات مختلفی موضوع مسئولیت انسان را مورد تذکر قرار میدهد. مثلا این آیه که میفرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسئوُلاً[2] و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن؛ زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. یا درباره قیامت دارد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئولُونَ؛[3] و بازداشتشان نمایید که آنها مسئولند.
حس مسئولیت، گاه در برابر خودِ انسان است که تقوا و ترس از خدا بارزترین نمونه آن است. تقوا، احساس مسئولیت از درون را افزایش میدهد و انسان باتقوا، همواره یک پلیس معنوی را در درون جان خود حاضر می بیند. به همین خاطر در خلوت و تنهایی، همانند زمانی که در منظر دیگران است، در انجام تعهدات و مسئولیتهای خویش کوتاهی نمیکند و در همه حال خدا را شاهد بر اعمال خویش میداند.
این موضوع تابعی از شناخت ما از خود و جهان پیرامون است و هر بینشی، مسئولیتی در پی دارد و وظیفهای برای ما تعریف مینماید. اگر انسان خود را مسافری در این عالم بداند که با اعمال خود به سرای دیگر کوچ میکند، خود را برای این سفر آماده میسازد و اگر نسبت به آن سهلانگاری نماید، عواقبی گاهاً ناگوار خواهد داشت.
بنابراین در زندگی انسان کاری از این مهمتر وجود ندارد که آدمی وظایف و مسئولیتهای خود را بهدرستی و در ابعاد گوناگون بشناسد و به آن عمل نماید. بهطور مثال، کسی که مادر است، وظایف و مسئولیتهای خاصی نسبت به فرزندان خود دارد که دیگری فاقد آن است. شاگرد نسبت به معلم و معلم نسبت به شاگرد؛ زن نسبت به همسر و متقابلاً مرد نسبت به زن، کارمند در قبال اربابرجوع و بالعکس و شهروند در قبال جامعه ... . هر یک وظایفی دارند که بعضی از آنها مشترک و برخی متفاوت است.
در منابع دینی و اسلامی مسئولیت های معین و مشخصی برای انسان بیان شده است. از جمله این مسئولیتها، مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال و آیین و شریعت پاک الهی و مسئولیت انسان در قبال خود، جامعه، خانواده و دیگران است.
همچنین وظیفه هر فرد متناسب با موقعیت او مشخص میشود، کسی که محصل است، وظیفه اصلی او تحصیل است و پرداختن به اموری که در این راستا نیست و بلکه مانع تحصیل است، کاری برخلاف وظیفه اوست و هنگامی که همین فرد معلم شد وظیفه دیگری دارد، وقتی همسر اختیار کرد، وظیفه او اداره درست خانواده و تأمین ما یحتاج آنها است، هنگامی که کشور در معرض تهدید قرار گرفت، وظیفه انسان تلاش در مسیر رفع تهدید است.
البته وظایف منحصر به آنچه گفته شد نیست و سلسله وظایف دیگری نیز وجود دارد که افراد در آنها مساوی نیستند و نمیشود یک دستورالعمل کلی برای همه ارائه کرد.
وجوب نمازهای یومیه وظیفه همگانی مسلمانان است؛ اما درس خواندن، منبر رفتن و شرکت در فعالیتهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و ارشاد دیگران، چیزهایی نیستند که برای همه یکسان باشد؛ بلکه تابع استعداد و امکانات و نعمتهایی است که خدا به افراد داده است و بر اساس نعمتها و امکانات، تکالیف خاصی نیز به عهده افراد گذاشته شده؛ تکالیفی که مراجع تقلید دارند، مقلدین ندارند، همچنین تکالیفی که اغنیا دارند، فقرا ندارند؛ بنابراین انسان باید ملاحظه کند خدای متعال چه استعداد و امکانی به ما داده و در مقابل، انجام چه وظایفی را به او سپرده است.
همچنین هر فرد باید بداند شناخت و عمل به وظیفه، به خصوص وظایف و مسئولیت هایی که در قبال بندگی خدای دارد، ضامن سعادت و خوشبختی او در هر دو سرا است و کسی که به وظیفه خود عمل میکند، هیچ نگرانی نخواهد داشت که آیا کارش به سرانجام میرسد یا خیر؛ او کارش را انجام داده است و باقی امور را به خدای متعال میسپارد.
-----------
[1] شعیری، جامع الأخبار، ص 119.
[2] اسراء، آیه 36.
[3] صافات، آیه 24.
عوامل غفلت زا
قرآن کریم غفلت از یاد خدا و یاد خود و یاد مرگ را از مصادیق اصلی غفلت برمیشمارد؛ اموری که باعث میشوند آدمی مسئولیت در قبال خود را به فراموشی سپارد و به خودسازی نپردازد و عمرش هدر رود.
انسان ناهشیار و بیتوجه به کسی گفته میشود که سرگرم دنیا و طبیعت و تنپروری شده؛ بهگونهای که هدف خلقتی خود و حیات معنوی و سفر آخرت را فراموش نموده است.
اینک اهم مصادیق و عوامل غفلت زا فهرست میشود:
1. جهل و ناآگاهی (ضعف بینش و بصیرت دینی)
عامل اساسی و مبنایی انحراف انسان از هدف نهایی زندگی و کمال انسانی و صراط مستقیم بندگی و مشغول شدن بهاهداف دنیوی و آلوده شدن به خودپرستی و شرک، جهل و ناآگاهی نسبت به حقایق ماورای طبیعی و سؤالات اساسی زندگی و ضعف بینش و بصیرت دینی است.
این ضعف و کمبود بسیار خطرناک است؛ زیرا باعث میشود عقل و قوای ادراکی که وجه امتیاز و عامل برتری انسان بر تمام مخلوقات است، از کار بیفتد و آدمی از اوج انسانیت به حضیض حیوانیت تنزل نماید.
خداوند در سوره اعراف میفرماید:
<ولید ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ>[1]؛
«ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (و عقلهایی) دارند که با آن چیزی درک نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشوند. آنها همچون چهارپایاناند، بلکه برتراند. آنها همان غافلاناند».
حالت اولیه بشر ناآگاهی و غفلت است، ولی این ناآگاهی و غفلت قبل از بلوغ توسط خانواده و مسئولین تربیتی جامعه و پس از بلوغ با همکاری خود او باید مرتفع گردد که اگر در این زمینه کار عمیقی صورت نگیرد، عوامل فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی فراوانی در محیط زندگی و جامعه وجود دارد که باعث تشدید غفلت خواهد شد، یعنی علاوه بر ناآگاهی، هجوم فرهنگی دشمن نیز از طرق مختلف و ابزارهای گوناگون با ترویج دنیاپرستی و نفسپرستی و ارزشهای مادی، انسان را از خداپرستی و ارزشهای معنوی دور و به دنیاپرستی مشغول مینمایند.
اهمیت و جایگاه بصیرت، روشنبینی و درک درست شرایط و فضاها بهگونهای است که قرآن کریم یکی از ویژگیهای فرستاده خدا و پیروانش را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها می داند و میفرماید: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛[2] بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را بهسوی خدا دعوت میکنیم.
انسان با بصیرت در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت لازم و کافی برای برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
در آموزههای دینی، انسان بیبصیرت همانند فرد کوری است که قدرت تشخیص راه از چاه را ندارد و کوری چشم ظاهر بهمراتب آسان تر از کوری چشم باطن و عدم بصیرت شمرده شده است.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: لَیسَ الْاَعْمَی مَنْ یعْمَی بَصَرُهُ اِنَّمَا الْاَعْمَی مَنْ تَعْمَی بَصِیرَتُهُ؛[3] کور آن نیست که چشم ظاهر او کور است، بلکه کور واقعی آن است که چشم باطنی او نابینا است و بصیرت ندارد.
و حضرت علی (ع) فرمود: فَقْدُ الْبَصَرِ اَهْوَنُ مِنْ فِقْدَانِ الْبَصِیرَةِ؛[4] از دست دادن بینایی آسانتر است تا از دست دادن بینش و بصیرت.
2. تبعیت از هوا و هوس
خواستههای نفسانی و هواهای بیپایان آن، میتواند انسان را چنان سرگرم خود کند که هدف آفرینش و فلسفه حیات را بهکلی فراموش نماید.
خداوند رفاه و آسایش را بهعنوان زمینهساز غفلت آدمی برمیشمارد؛ زیرا رفاهزدگی و آسایشطلبی افراطی موجب میشود که آدمی سرگرم پاسخگویی به هواهای نفسانی شود و از مسیر کمالی و فلسفه آفرینش دور و غافل گردد.
قرآن درباره دستهای از غافلان میفرماید، ایشان هنگام سختی و دشواری و تنگناهای زندگی، در همه حال از ما درخواست نجات دارند، اما چون نجات یابند، ما را به فراموشی سپارند، بهگونهای که انگار هرگز از ما نجات خواهی نکردهاند. وَ إِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛[5] و هرگاه آدمی را رنج و زیانی رسد همان لحظه به هر حالت باشد از خفته و نشسته و ایستاده فوراً ما را به دعا میخواند و آنگاهکه رنج و زیانش را برطرف سازیم باز به حال غفلت و غرور چنان بازمیگردد که گویی هرگز ما را برای دفع ضرر و رنجی که به او رسیده بود نخوانده است! اعمال زشت تبهکاران اینچنین در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.
در آیه دیگری شبیه به این آیه میفرماید:
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛[6] و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنتی که به او رسیده باشد، رسانیم (مغرور و غافل شود و) گوید که دیگر روزگار زحمت و رنج من سرآمدِ، سرگرم شادمانی و مفاخرت گردد. (فراموش میکنند که ما ایشان را بعد از سختی و دشواری بهآسانی و راحتی رساندهایم).
نفس انسان خواستههای فراوانی دارد که اگر بر او حاکم شود، قلب و عقل را بهخواب میبرد و آدمی را از صراط مستقیم الهی بازمیدارد و راه نفوذ شیطان را به کشور وجود انسان بازمینماید.
حافظ گفته:
حجاب چهره ء جان میشود غبار تنم
خوشا دمى که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوآنکه مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم[7]
روح آدمی یا تحت سلطه خداوند قرار میگیرد یا هوای نفس، چراکه جمع میان این دو ممکن نیست. هواپرستی انسان را در خویشتن فرومیبرد و از حقایق جهان دور میسازد. انسان هواپرست افراط گونه جز بهارضای شهوت و لذتهای مادی و نفسانی خویش نمیاندیشد و آگاهی، گذشت، ایثار، فداکاری و معنویت برای او مفهومی ندارد.
خداوند متعال در خصوص رابطه هواپرستی و غفلت میفرماید:
<و لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا>[8]؛
«و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن: همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان است».
و امام سجاد در روایتی می فرماید:
«وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَّ قَسْوَةَ الْبِطْنَة وَ کِظَّةَ الْمِلْأَةِ وَ سُکْرَ الشِّبَعِ وَ غِرَّةَ الْمُلْکِ مِما یُثَبِّطُ وَ یُبْطِئُ عَنِ الْعَمَلِ وَ یُنْسِی الذِّکْرَ وَ یُلْهِی عَنِ اقْتِرَابِ الْأَجَلِ حَتَّی کَأَنَّ الْمُبْتَلَی بِحُبِّ الدُّنْیَا بِهِ خَبَلٌ مِنْ سُکْرِ الشَّرَاب؛[9]
وای بر تو ای فرزند آدم، شکمبارگی و پرخوری و تمایل نفسانی و سرمستی و یا مستی سیری و غرور ثروت و قدرت، همه از چیزهایی است که آدمی را در کارها کُند میکند و از عمل بازمیدارد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد و انسان را از نزدیک شدن مرگ غافل میکند و چنان است که گویی انسان مبتلابه دوستی دنیا، از میگُساری گیج و منگ شده است؛ مردی که در اندیشه خداست و خداترس است و کارهایش خدایی است، باید نفس خود را تمرین دهد و آن را با گرسنگی آشنا سازد تا عادت کند که به انباشته ساختن شکم تمایلی از خود نشان ندهد».
بر این اساس، شکمبارگی و پرخوری، تمایلات نفسانی، سرمستی و غرور ثروت و قدرت از عوامل مهم در بازداشتن انسان از عملکرد مثبت و غفلت از یاد خدا و مرگ است. با این توضیح، توصیههای دینی ما در زمینه دوری از شکمپرستی و پرخوری و عدم فریفتگی به مال و قدرت و پرهیز از نفس اماره نیز جایگاه خود را پیدا میکند.
نکته؛ به لحاظ ساختاری قابلذکر است، موارد و مصادیقی که زین پس ذکر میشود، در حقیقت معلول همین دو عامل نخستین (جهل و ناآگاهی – هوای نفس) هستند و ریشه تمام گمراهیهای اخلاقی انسان را باید در این دو عامل جست.
3. پیروی از شیطان
شیطان از عوامل مؤثر در ایجاد انحراف از هدف خلقت و فراموشی یاد و بندگی خدا و سفر آخرت است که از طریق هواهای نفسانی به انسان نفوذ میکند. در سوره مبارکه مجادله آمده است:
<اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون>[10]؛
«شیطان بر آنان مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده آنان حزب شیطاناند! بدانید حزب شیطان زیانکاراناند! تمام تلاش شیطان این است که سرمایه خداخواهی را از انسان بگیرد و اگر کسی این سرمایه را باخت، خودش را از یاد میبرد».
علاقه طبیعی نفس انسان به اشباع لذتها، راه نفوذ را بر شیطان میگشاید تا با غفلت و فراموشی از آنچه خیر و صلاح او است، از خدا مداری دور و بهخودخواهی نزدیک شود.
شیطان وقتی از درگاه الهی رانده شد از خدای متعال مهلت گرفت و سوگند یاد کرد که همه بنیآدم بهجز مخلصان را غافل و گمراه کند:
<قالَ فَبِعِزَتِک لَأغْوِینَّهُمْ أَجّْمَعین إلّا عِبادَک مِنْهُمُ الْمُخلَصینَ>[11]؛
«گفت به عزتت قسم همه بندگان را فریب میدهم مگر آنان که در بندگی بهاخلاص رسیده باشند».
طبق این آیه شریفه، وجود هرگونه ناخالصی در انسان، زمینه را برای نفوذ شیطان فراهم میآورد و باعث غفلت انسان از یاد خداوند سبحان و سهلانگاری او در اطاعت از فرمانهای الهی میشود تا جایی که ممکن است به مرحلهای از غفلت و دوری از خدا برسد که شیطان بر او کاملاً چیره و مسلط شود و یاد خدا را بهکلی از خاطرش ببرد و روشن است که پایان چنین امری، زیانکاری و خسران بزرگ خواهد بود.
همچنین شیطان با زینت دادن حیات دنیا در چشم انسان، آدمی را به تجملات دنیوی میفریبد و او را چنان سرگرم داشتههای مادی و عالم طبیعت میکند که بهکلی ماورای طبیعت و خداوند عالم و سفر آخرت را فراموش می نماید. وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ[12] و یادآور زمانی را که شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت بخشید.
بنابراین بحث تجملگرایی و زینت گرایی افراطی و مادی نیز یکی از راه کارهای مهم شیطان برای فریب و غافل سازی انسان از هدف خلقت است.
آماری که امروزه از واردات و مصرف لوازمآرایشی و گرایش به تجملات داده میشود، بسیار نگرانکننده است. همچنین ترویج مسکرات از روشهایی است که شیطان برای ایجاد غفلت از یاد خدا به کار میبرد. إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؛[13] شیطان قصد آن دارد که بهوسیله شراب و قمار، میان شما عداوت و کینه برانگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد، پس شما آیا از آن دست برمیدارید؟
بهصورت فطری انسان پرستش گر است و از طریق پرستش بهکمال و خواستههای خود میرسد و لذا راهکار دیگری که شیطان برای فریب انسانها استفاده میکند، ایجاد انحراف پرستشی است؛ لذا شیطان بعد از رانده شدن به خدای متعال گفت:
<قالَ فَبِما أَغْوَیتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقِیمَ؛ ثُمَّ لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شاکرِینَ>[14]؛
«اکنونکه مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین میکنم! سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!»
چرا؟ چون میداند که ریشه همه خوبیها و کمالات انسان در توحید و خداپرستی و قرب به خدا است و بهدلیل دشمنی و حسادتی که به انسان دارد، هرگز نمی پسندد که انسان بهاهداف انسانی خود برسد؛ لذا ابتدا با آموزش بتپرستی به بشر او را به شرک جلی دعوت کرد و آن را بهگونههای مختلف شرک مانند ستارهپرستی و ماهپرستی و گاو پرستی گسترش و توسعه داد و در این زمان نیز که شرک به اوج قله پیشرفت و تکامل خود رسیده است، مادهپرستی و پولپرستی و شهوتپرستی و تجملپرستی و مانند آن را ترویج میکند.
داستان شیطان و حسادت و کینهتوزی بیپایان او با یکایک انسانها، امری قطعی و یقینی است که بارها و بارها از سوی خداوند به انسان، یادآوری و گوشزد شده است. دشمن آشکاری که ابایی از دشمنی با آدمیزاد ندارد و رسماً عناد خود را اعلام و به عزت خداوند قسم یاد کرده که همهی بندگان خدا جز عدهای اندک که به آنها دسترسی ندارد را گمراه میکند و از چند جهت به انسان حملهور میشود: لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و َعَنْ أَیْمانِهِمْ و َعَنْ شَمائِلِهِمْ و َلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ؛[15] از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها میروم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت.
در توضیح جهات چهارگانه امام باقر (ع) میفرماید: منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه میدهد و منظور از پشت سر این است که آنها را به گردآوری اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت میکند و منظور از طرف راست این است که امور معنوى را بهوسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع میسازد و منظور از طرف چپ این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه میدهد.[16]
به همین دلیل خدای متعال درباره دشمنى شیطان و لزوم پرهیز از اطاعت وى فرمود: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ.[17] (خطاب آید) ای آدم زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!
و نیز فرمود: یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِما فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛[18] ای مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را تناول کنید و وساوس شیطان را پیروی نکنید، محققأ شیطان از برای شما دشمنی آشکار است.
امام صادق (ع) میفرمایند: «انْ کَانَ الشَّیطانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَهُ لِماذَا؛[19] اگر شیطان، دشمن اسلام است (که هست)، پس غفلت براى چیست؟».
4. دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت
فلسفه و هدف زندگی، کمالیابی انسان و آماده شدن برای سفر آخرت است، اما وقتی انسان خود را از یاد می برد، همراه آن، یاد خدا را نیز به فراموشی میسپارد و از سفر آخرت غافل میگردد و در مقابل آن، کسی که همواره به نجات و رستگاری خود می اندیشد، از یاد خدا و آخرت نیز غافل نخواهد شد.
قرآن کریم درباره غفلت و ناهشیاری اهل دنیا میفرماید: <لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا>؛ اهل دنیا دل دارند، ولی فهم عمیق و ژرفنگر ندارند، چشم دارند، ولی بصیرت ندارند، گوش دارند، ولی با آن نمی شنوند؛ <أُولئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغَافِلُونَ>[20]؛ آنها مثل چهارپایاناند، بلکه از آنها نیز پستترند، اینها همان کسانی هستند که غافلاند.
یعنی دل دارد، ولی به هوش نیست. مغز دارد، اما فکر نمیکند. زبان دارد، اما حق را نمیگوید. پا دارد، اما به ناکجاآباد میرود. چشم دارد و کتاب هم در اختیار اوست، اما اهل نگرش و مطالعه نیست. چشم دارد، اما حق را نمیبیند. گوش دارد، ولی حق را نمیشنود. بعد فرمود: اینها چهارپا هستند و بلکه از حیوان بدترند.
روشن است که گمراهی در حق حیوان صدق نمیکند، چنانکه هدایت و رستگاری برای حیوان کاربرد ندارد؛ اما بهنظر میرسد قرآن میخواهد این نکته را فرایاد آورد که چنانکه حیوان بهدلیل محرومیت از عقلانیت و بینایی و شنوایی خردمندانه راهی بههدایت و رستگاری ندارد، چنین کسانی بهمراتب در رهیافت به هدایت از چهارپایان دورترند. این جمله قرآن را میتوان با این ادبیات متناظر کرد که اگر حیوان هم هدایت شود، آنان هدایت نمیشوند.
سرگرم شدن به طبیعت و فراموش کردن ماورای طبیعت و هدف زندگی و آخرت که ریشه اصلی غفلت آدمی است، همان چیزی که زمینهساز تمام گمراهیها و بدبختیهای بشر امروز است.
علی (ع) در روایات بسیار و کلمات حکمت آمیزی اهل دنیا را توصیف نموده و درباره ویژگی غفلت آنان فرموده: «أهلُ الدنیا کَرَکْبٍ یُسارُ به هم و هُم نِیامٌ؛[21] اهل دنیا مانند کاروانی هستند که آنها را میبرند، درحالیکه خواب اند (و زمانی چشم باز می کنند که عمر به سر آمده و دیر شده و از جوهره انسانیت بیبهره ماندهاند).
غفلت باعث میشود آدمی یکعمر بهصورت بشری و حیوانی زندگی کند و هرگز مزه انسانیت و کمال و سعادت انسانی را نچشد و با همین وضعیت ناقص و ناپخته از دنیا و عالم طبیعت خارج شود. انسان غافل در حقیقت بهرهای از زندگی دنیوی خود نمیبرد و در آخرت نیز دچار ندامت و خسارت عظیم خواهد شد.
خدای متعال درباره علت غضب الهی و عذاب شدیدی که نصیب کافران میشود، میفرماید: ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛[22] این غضب و عذاب بر آنها بدین سبب است که حیات (فانی) دنیا را بر (حیات ابدی) آخرت برگزیدند و اینکه خدا هرگز کافران را هدایت نخواهد کرد. أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[23] همینها هستند که خدا بر دلها و گوش و چشمهایشان مهر (قهر) زده است و اینها همان مردماند که (از خدا و قیامت) غافلاند.
انسان اگرچه بدن دارد، ولی حقیقت او روحانی است، موجودی فرا طبیعی که در فضای معنوی ارتباط باخدا که برترین حقیقت هستی و خالق او است، رشد میکند و بهکمال مطلوب و سعادت واقعی میرسد. حال اگر کسی به عالم طبیعت و بدن مادی و ظاهر زندگی، بیشازحد ضرورت سرگرم شد و نیازهای واقعی روح خود درک نکرد، دچار غفلتی عظیم شده است.
پیامبر اسلام فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کل خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کل سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کل حَسَنَة؛[24] دوستی دنیا منشأ هر اشتباه و کلید هر گناه و سبب نابودی هر نیکویی است».
آه از آن جور و تطاول که درین دامگه است
واه از آن سوز و نیازى که در آن محفل بود
راستى خاتم فیروزه ء بواسحاقى
خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود
دیدى آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود[25]
البته مقصود از حب دنیا، دوست داشتن پدیدههای جهان مادی و مظاهر پروردگار عالم نیست و محبت به مجموعه آفرینش و زن و فرزند و عیال و حتی مال و ثروت از منظر روایت نهی نشده است و پیامبر (ص) در روایت فوق نمیخواهد بگوید انسان باید با ثروت و بستگان و طبیعت و مانند آن دشمنی و عداوت داشته باشد و نه دوستی، بلکه هر جا که این دوستی، مانعی بر سر دوستی با خدا و تقرب بهحضرت پروردگار شد، آنجا بحث حب دنیا پیش میآید؛ زیرا خطاهای انسان ناشی از میل نفسانی او در مقدم داشتن خواست و اراده خویش بر خواست و اراده مولاست و در این تعارض و چالش، دنیادوستی تحقق مییابد و کلید هر بدی و سرچشمه کجیها و انحرافات میشود.
حال اگر کسی در موضوع هدف زندگی دچار انحراف شود و خیال کند هدف زندگی رسیدن به دنیا است و اساساً اراده و خواست حقتعالی را نادیده انگارد، از مسیر توحید منحرف و سرگرم دنیاطلبی و دنیاپرستی خواهد شد و بهکلی کمال حقیقی خود را به فراموشی میسپارد و این همان حبّ دنیای مذموم است.
لذا قرآن کریم گاه بهصورت کلی میفرماید:
<اعْلَمُوا أَنَّما الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ>[26]؛
«جز این نیست که دنیا بازیچه و سرگرمی و تجملگرایی و فخرفروشی بین شما و افزونطلبی در اموال و اولاد است».
امیرالمؤمنین میفرماید: «إنَّ الدُّنیا خَدَّاعةٌ صَرَّاعَةٌ مَکَّارةٌ غَرارَّةٌ سَحَّارَةٌ؛[27] دنیا «صَرَّاعَةٌ» است، یعنی کلاه سرت میگذارد «مَکَّارَةٌ» است؛ یعنی ما را فریب میدهد، «غَرَّارَةٌ» است؛ یعنی ما را به غرور وامیدارد و «سَحَّارَةٌ» است؛ یعنی ما را سحر و جادو میکند».
وقتی انسان رستاخیز را از یاد ببرد مستعد آن میشود که به کجراهه برود و به هر گناه و خلافی اعم از تجاوز به مال یتیم و ناموس مردم، دروغگویی، رباخواری و ... روی آورد، زیرا باورمندی به حسابوکتاب روز قیامت و وزنکشی اعمال و رفتار و امیال بهمثابه اهرم پرقدرتی است که آدمی را از روی آوردن به نارواییها و ناراستیها پرهیز میدهد.
امیرالمؤمنین علی فرمود: «وَیلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَیهِ الْغَفْلَةُ فَنَسِی الرَّحْلَةَ وَ لَم یسْتَعِد[28]؛ وای بر کسی که «غفلت» بر او غلبه کند و در نتیجه سفر آخرت را به فراموشی سپارد و آماده آن نشود»؛ یعنی مهمترین عامل عدم آمادگی برای این سفر طولانی، غفلت انسان است.
خدا نکند که انسان تمام توجه و قلب خود را به دنیا بدهد، طبیعی است که در این صورت از آخرت و رستاخیز و از زندگی واپسین، غافل میشود. فراموش میکند که برای آخرت خود از این دنیا توشه برگیرد و خود را برای لقای الهی آماده سازد؛ لذا فرمود:
<یعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ>[29]؛
«آنها فقط ظاهر دنیا را میبینند، ولی از آخرت غافل میشوند».
غفلت از خدا و بیتوجهی به آخرت و فراموشی حقایق ماورای طبیعی و دوری از صفات عالی انسانی، خطر سقوط از انسانیت و سعادت را در پی دارد.
جنازهای را به گورستان میبردند، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) شنید مردی میخندد، خندهای که ناشی از غفلت بود. به او فرمود: گویا مردن بر غیر ما نوشته شده و خیال میکنی که حق در این دنیا بر غیر ما لازم گشته و میپنداری مردههایی که می بینیم، مسافرانی هستند که بهزودی بهسوی ما بازمیگردند.
ایشان را در قبرهایشان میگذاریم و اموالشان را میخوریم، مثل اینکه ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند. وای بر ما، مرگ مردم که برای ما پند و عبرت است، فراموش کردهایم و به هر آفت و زیانی گرفتار آمدهایم.
خوش به حال کسی که نفسش رام شد و عمل و کردارش پاک و شایسته و قصدش پسندیده و اخلاقش نیکو گشت و زیادی مالش را در راه خدا صدقه داد و زیادهگویی زبانش را مهار نمود، از آزار مردم خودداری کرد و سنّت پیامبر بر او سخت نیامد و به بدعت نسبت داده نشد.[30]
قران کریم در بسیاری از آیات از کسانی صحبت میکند که به خاطر فراموشی قیامت و روز حساب دچار گمراهی میشوند.
<إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ>[31]؛
«در حقیقت کسانی که از راه خدا به در میروند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت».
پس برای یک شخص مؤمن تنها ایمان به معاد کافی نیست، بلکه باید مدام به یاد معاد بود. در این آیه، فراموشی رستاخیز، عامل گمراهی خوانده شده است، انگار آن کسی که رستاخیز را فرایاد میآورد، به راهی درست و صراط الهی رهنمون خواهد شد.
همچنین در مورد بعضی افراد میفرماید: <لایُؤمِنُ بیَومِ الحِسابِ>[32]؛ ایمان بهمعاد ندارد، ولی در آیه قبل از آن بیان میکند که ایمان وجود دارد، ولی شخص معاد را فراموش میکند.
در آیه مبارکه: <اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ وَ انْشَّقَ القَمَر>[33]؛ سخن از نزدیکی قیامت است، ولی چون مهمترین حادثه قیامت همان صحنه حساب است که هر کسی مسئول اعمال خودش است؛ آن بخش مهم قیامت را در طلیعه سوره انبیاء ذکر فرمود که:
<اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ>؛
«برای مردم [وقت] حسابشان نزدیک شده است و آنان در بیخبری رویگردانند».
غفلت انسان نسبت به خدا و آخرت به معنای بیاعتنایی به وحی و دین و بازیچه قرار دادن آن و ترک ایمان به قیامت و خدا است، ازاینرو فرد غافل بهسادگی به تکذیب رسولان و پیامبران میپردازد و دین و دینداری را دروغ میشمارد.
قرآن کریم درباره این گروه میفرماید:
<ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یلْعَبُونَ؛ لاهِیةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا>[34]؛
«هیچ پند تازهای از پروردگارشان نیامد، مگر اینکه بازی کنان آن را شنیدند درحالیکه دلهایشان مشغول است و آنان که ستم کردند».
نکند کارمان به قیامت بکشد و در آخرت از خواب غفلت بیدار شویم، آنگاهکه کار از کار گذشته و پشیمانی سودی ندارد، دستمان خالی باشد.
قرآن کریم در وصف کافران میفرماید:
وَاقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبصارُ الَّذینَ کَفَروا یا وَیلَنا قَد کُنّا فی غَفلَةٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمینَ؛[35]
و وعده (ثواب و عقاب) حق بسیار نزدیک شود و ناگهان چشم کافران از حیرت بیحرکت فرو ماند (و فریاد کنند) وای بر ما که از این روز غافل بودیم، بلکه سخت به راه ستمکاری شتافتیم.
خداوند در سوره انبیاء با اشاره به غفلت مردم در دنیا نسبت به اهداف آفرینش و فلسفه آن، میفرماید: <وَأَنْذِرْهُمْ یوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ>[36]؛ در روز قیامت که پردههای غفلت از جلوی چشمان ایشان برداشته میشود، حسرت و اندوه و پشیمانی به سراغشان میآید و از اینکه فرصتها و ظرفیتهای بسیاری ازدستدادهاند، بر خویشتن خویش، ملامت و سرزنش میفرستند و مرگ را برای خود آرزو میکنند درحالیکه نهتنها یک مرگ بلکه در روز رستاخیز، بیپایان مرگ در انتظار ایشان است؛ زیرا چنان در دوزخ جلال الهی شکنجه و عذاب میشوند که میمیرند و دوباره جان میگیرند و دوباره مرگ و زندگی برای ایشان تکرار میشود.
غفلت از آخرت موجب میشود تا زینتهای دنیوی برای انسان ارزش و جایگاه خاصی بیابد و اینگونه است که کافر بهسبب همین غفلت، ثروت و قدرت خویش را موجب آن میداند تا بر دیگران فخرفروشی کند و امتیازاتی را بخواهد و چون خود را دارای آرایههای دنیوی قدرت و ثروت میبیند انتظار دارد تا بینوایان بر اساس این جایگاه، آنان را بهگونه دیگر بنگرند و تعامل داشته باشند.
5. مالاندوزی و افزونخواهی ثروت
مال و ثروت فراوان در صورت عدم مراقبت، ممکن است عامل غفلت انسان از هدف نهایی زندگی و عبودیت خدا شود. قرآن در این زمینه میفرماید: مواظب باشید که تکاثر، شما را سرگرم میکند: <اَلهاکمُ التَّکاثُر>[37]؛ بهجای اینکه به سراغ کوثر بروید، بهدنبال تکاثر بروید. انسان خیال میکند که مال و ثروت او را جاودان خواهد کرد. <یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ>[38]؛ و لذا بهخاطر پولهایش گردنکشی میکند. وَ بَنینَ شُهُوداً؛[39] به پسرهایش مینازد و مغرور میشود. بهمزرعهاش مینازد و خیال میکند که هرگز خشک نمیشود. <ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً>[40]؛ تمام چیزهایی که آدم به آنها ناز میکند را قرآن محکوم میکند. دلبستگی به دنیا و اموری که موقتی و گذرا هستند و زمینهساز فراموشی آخرت و امور واقعی و پایدار میگردند، مانند ثروت و مقام و شهرت، انسان را به خواب غفلت میبرد. قرآن کریم میفرماید:
<کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی؛ اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی>[41]؛
«همینکه انسان خود را بینیاز پنداشت بیشک طغیان میکند».
مطابق این آیه ثروت و سایر نعمتهای الهی موجب سرکشی انسان نمیشود؛ زیرا هنگامیکه خود را غنی و مستقل پنداشت بهتدریج خدا را فراموش کرده و سرانجام سر به طغیان برمیدارد؛ اما انسان مؤمن در سایه تربیت اسلامی، اگر بیشترین مال و بالاترین مقام و منزلت دنیایی را هم داشته باشد، همه آنها را نه بهخاطر شایستگی خود بلکه از باب لطف و رحمت خدا دانسته و همواره خویش را در زمره محتاجترین و فقیرترین موجود درگاه الهی بهحساب میآورد[42].
قرآن کریم میفرماید:
<یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوالُکمْ وَ لا أَوْلادُکمْ عَنْ ذِکرِاللَّه>[43]؛
«مبادا مال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل کند».
و منظور آن است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل نکند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی بازمیدارد.
کسب و تجارت همراه با یاد خدا، ارزش جهاد گونه دارد، اما اشتغال فراوان و افراط گونه به خریدوفروش و فعالیت در بازار، اگر باعث غفلت از یاد خدا شود، مضر به حال انسان است و مورد تأیید اسلام نیست.
قرآن کریم درباره انسانهای بیداردل میفرماید:
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛[44] مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است، ترسان و هراسانند.
اینکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «الفقر فخری؛[45] فقر افتخار من است و به آن میبالم». دقیقاً به همین نکته اشاره دارد. لذا چنین شخصی همیشه شکرگزار خدا خواهد بود.
امام موسی کاظم (ع) در این زمینه فرمود: «من ولده الفقر ابطره الغنی؛[46] شخصی که در سایه فقر و نداری به دنیا آمده و پرورش یافته است، ثروت و دارایی، او را بهسرکشی و طغیان میکشاند».
آن حضرت داستانی را چنین نقل میکنند: «اهلصفه میهمان رسولخدا بودند. آنها خانمان خود را رها کرده بهمدینه هجرت کردند. پیامبر آنان را که تعدادشان 200 نفر بودند در صحن مسجد اسکان داد و هر صبح و شام پیش آنان میرفت و پس از سلام و درود آنها را دلداری میداد، روزی دید یکی از آنها کفش خود را پینه میکند، دیگری لباسش را وصله میزند و هر کسی مشغول کاری است.
نبی اکرم هرروز به مقدار یک مد خرما برایشان مهیا میکرد.
آن روز مردی برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! خرمایی که میدهی معده ما را سوزاند. حضرت فرمود: بدانید که اگر می توانستم دنیا را خوراک شما کنم این کار میکردم؛ اما عدهای از میان شما که بعد از من زنده میمانند، صبح و شام غذای سیر خواهند خورد. هرکدام صبح یک پیراهن و شب پیراهنی دیگر خواهید پوشید و خانههایتان را همانند کعبه برافراشته و آراسته خواهید کرد.
مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا، من مشتاق چنان روزی هستم. آن روز کی فرامیرسد؟ حضرت فرمود: زمان کنونی شما بهتر از آن زمان است. شما اگر شکمهای خود را از حلال پر کنید، هیچ بعید نیست که از حرام نیز آن را پر نمایید»[47].
در سوره منافقون آمده:
<یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوالُکمْ وَ لا أَوْلادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْخاسِرُونَ>[48]؛
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شمارا از یاد خدا غافل نکند! و کسانیکه چنین کنند، زیانکاراناند!»
باید توجه داشت که بحث ما درباره تأثیر سوء ثروتاندوزی افراطی و غفلت آفرین است و هرگز درصدد این نیستیم که فقر مادی را تبلیغ و تمجید کنیم؛ زیرا فقر و نداری مفرط نیز بعضی از مردم را ممکن است به سمت بیدینی و کفر سوق دهد. هرچند در مقام مقایسه افراد غنی و فقیر، این ثروتمندان هستند که بیشتر در معرض فریب دنیا قرار گرفته و از راه حق و صراط مستقیم الهی منحرف شدهاند. لذا طرفداران و حامیان انبیاء الهی غالباً از قشر مستضعف و از طبقات محروم جوامع بودهاند تا گروههای برخوردار که اکثراً در جبهه مخالف قرار داشتهاند.
6. حب مقام، ریاست، قدرت و شهرت
جاه و مقام و موقعیت اجتماعی، بسیار غفلت زا است و باعث میشود مدیران و سیاستمداران یک پله خود را برتر از همه بپندارند و عظمت خدا و حقارت خویش را از یاد ببرند. درواقع هیچ خطری بزرگتر و خطرناکتر از غفلت از خدا و خروج از مسیر اطاعت و بندگی و ولایت حق، برای صاحبان قدرت و مناصب اجتماعی تصور نمیشود.
قدرت و مقام، تکبر به همراه میآورد و لذا کمتر دیده میشود که اهل قدرت و صاحبمنصبان اجتماعی، بهراحتی در برابر خدا و خلق کرنش و فروتنی کنند و نتیجه سیاستهای غلط خود را بپذیرند و این احساس خودبزرگبینی، در مقابل احساس بندگی و تواضع و فروتنی و در تعارض با آن است.
حاکمان و قدرتمداران و صاحبمنصبان بهدلیل نگرش باطلی که برای خود ایجاد میکنند، عبودیت خود و ربوبیت خدا را نادیده میانگارند و لذا خود را همواره صاحب امتیاز و برتری دانسته و سلطه بر دیگران را حق خود میدانند و در عوض اینکه خود را بنده و رعیت خدا و خادم مردم و خلق خدا بدانند، رئیس و مخدوم آنان میپندارند.
امام صادق (ع) میفرماید: «إیاکم و هؤلاءِ الرؤساءَ الذینَ یتَرأّسُونَ، فَوَ اللّه ِ ما خَفَقَتِ النِّعالُ خَلفَ رَجُلٍ إلاّ هَلَک و أهلَک؛[49] از این سران ریاست پیشه بپرهیزید؛ زیرا به خدا سوگند که کفشها در پی مردی به صدا در نیاید (کنایه از اینکه صاحبان مقام و قدرت همواره دوست دارند در مسیر که هستند، عدهای به دنبال ایشان حرکت کنند) مگر آنکه او هلاک شود و دیگران (پیروانش) را نیز به هلاکت اندازد».
آن حضرت در جایی دیگر فرمود: «من طلب الرئاسه هلک؛[50] هر که جویای ریاست باشد، نابود شود».
غفلت از خدا است که باعث میشود انسان دستش به ظلم و بیعدالتی و ثروتاندوزی نامشروع و انواع گناه آلوده شود و این عوامل است که موجب هلاکت آدمی میگردد.
شهرت نیز مانند مقام و قدرت ریشه در دنیادوستی دارد و آدمی را چنان به خودبینی و جلب قلوب مردمان مشغول میسازد که بهکلی فراموش می کند برای چه هدفی آفریده شده است. شهرتطلبی، حریت انسان را از او میگیرد و اسیر و برده دنیا میسازد، چنین افرادی قبله آمالشان دنیا میشود و به همین دلیل موفق بهحرکت در مسیر توحید و بندگی خدای متعال نخواهند بود.
در کتاب علم اخلاق اسلامی آمده است: بدان که حب جاه و شهرت از مهلکات بزرگ است و طالب آن درواقع خواستار آفات دنیوی و اخروی است. کسی که نام او مشهور و آوازهاش بلند گردید، سلامت دنیا و آخرتش در خطر است، مگر اینکه خداوند وی را برای نشر دین خود مشهور سازد، بیآنکه خود در طلب شهرت بکوشد؛ ازاینرو در مذمت جاهطلبی و شهرت خواهی آیات و اخبار بیشمار رسیده است.[51]
7. آرزوهای دستنیافتنی و نامعقول
امید و آرزو و یا به تعبیر عرب اَمَلْ، عامل حرکت چرخ های زندگی انسانها است که حتی اگر یک روز از دلهای مردم جهان برداشته شود، نظام زندگی به هم میریزد و کمتر کسی برای فعالیت و تلاش و جنبوجوش خود انگیزه خواهد داشت، اما آمال و آرزوهای دراز دنیوی و دستنیافتنی که ریشه در عقلانیت ندارد و ناشی از قوه واهمه و بازی های نفس و تحریکات شیطانی اند، بهشدت غفلت زا هستند؛ چراکه همه فکر و تلاش انسان را به خود مشغول ساخته و او را بهکلی از مسیر انسانیت و کمال و یاد خدا و خودسازی و آمادگی برای سفر آخرت غافل میسازند.
در منابع اخلاقی منظور از آرزوی دراز که مورد نکوهش قرار گرفته، آن است که انسان دل به خواهشهای رنگارنگ نفسانی و آرزوهای دیریاب دنیوی نسپارد؛ زیرا موجب غفلت از یاد و انس با خداوند و حیات جاوید آخرت میشود وگرنه آرزوهای صحیح مادی و معنوی، همان نیت است که درباره آن گفته شده که نیت روح عمل و حتی باارزشتر از خود عمل است.
حدیث معروفی که از پیامبر (ص) نقل شده که فرمودند: «الامل رحمه لامتی و لو لا الامل ما رضعت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا؛[52] امید مایه رحمت امت من است، اگر نور امید نبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیداد و هیچ باغبانی نهالی نمیکاشت». اشاره به همین واقعیت است، ولی همین عامل حیات و حرکت اگر از حد بگذرد و بهصورت آرزوی دورودراز، بی منطق، دستنیافتنی و در حد توهم درآید، بدترین عامل انحراف و بدبختی است و درست همانند آب باران است که مایه حیات است، اما اگر از حد گذشت، مایه خرابی و هلاکت و نابودی خواهد شد.
انسان با آرزو همزاد است و با آن زندگی میکند، شبهنگام به امید و آرزوی روزی سرشار از سعادت و موفقیت به بستر می رود و صبح به امید طلوع دوباره خورشید و روزی توأم با بهروزی و سعادت از خواب برمیخیزد. انسان نمیتواند از امید و آرزو و خواسته جدا باشد چون او بهگونهای آفریده شده که این خواستهها بهطور طبیعی و فطری با او است و به حق در وجود او قرار داده شده است.
آنچه مذموم و ناپسند است و در آیات و روایات گوناگون ما را از آن نهی کردهاند، داشتن آرزوهایی است که متناسب با میزان توانایی و استعداد و در محدوده قدرت و حتی عمر کوتاه ما نیست. آرزوهای غیرمعقول و غیرمنطقی و دور از دسترس است که معمولاً جز غم و غصه و حسرت و غلتیدن بهورطه گمراهی و دور شدن از حدود شرع و چارچوب دین، ثمری ندارد.
هرروز به آرزویی دل سپردن و زندگی را در چاله آمال و هوسها و آرزوها سپری کردن و همواره در پی چیزی از متاع دنیا بودن است که عامل غفلت از یاد خدا و آمادگی برای سفر آخرت میشود.
روایات اسلامی، آرزوهای آمیخته با خیالپردازی و دور از واقعبینی را عامل غفلت، کوری بصیرت، نابودی عمل، گمراهی و فریب، منشأ شرّ و ... میدانند. امیر مؤمنان (ع) میفرماید: «من اطال الامل اساء العمل؛[53] هر کس آرزویش را طولانی کند عملش را زشت و ناپسند میگرداند»؛ چون اگر انسان در زندگی بلندپرواز بود و خواستهای بالاتر از حد امکانات و توانایی خود داشت و اصرار بر رسیدن به آن به هر قیمت و از هر راهی داشت، مجبور است همه حریمها را بشکند و به هر وسیله روا یا ناروای متوسل گردد تا به خواسته خود برسد و طبیعی است که چنین انسانی نمیتواند در چارچوب شرع و دین و عقل حرکت کند و اعمالش از حکم دین و عقل پیروی نمیکند، در نتیجه اعمالش زشت و ناپسند و ناگوار میگردد.
آن حضرت، درازی آرزو را در کنار هوای نفس از خطرناکترین چیزها میداند که از آنها بر امت میترسد؛ زیرا باعث میشود آدمی آخرت را به فراموشی سپارد. همچنین آن حضرت آرزوهای دراز را عامل کوری چشم بصیرت و محمل پدید آمدن شرّ و فساد میداند و میفرماید: «اِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَیکمْ اِثْنانِ، اِتِّباعُ الْهَوی وَطُولُ الأَمَلِ، فَاَما اتِّبَاعُ الْهَوی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ و أَما طُولُ الأَمَلِ فَینْسِی الأَخِرَةَ؛[54] خطرناکترین چیزی که بر شما از آن میترسم دو چیز است: پیروی از هوای نفس و درازی آرزوها است، اما پیروی از هوی نفس مانع حق میشود و اما درازی آرزوها آخرت را به فراموشی میسپارد».
در چند حدیث از کلمات قصار امیر مؤمنان علی (ع) آمده است: «الأَمانِی تُعْمِی أَعْینَ الْبَصَائِرِ؛[55] آرزوی دراز چشمهای بصیرت را کور میکند. جماعُ الشُرِّ فِی الأَغْتِرارِ بِالْمُهَلِ وَاْلإتِکالِ عَلَی اْلأَمَلِ؛[56] مجموعه شر و فساد در مغرور شدن به مهلتهای الهی و تکیه کردن بر آرزوها است. غُرورُ الأمَلِ یفْسِدُ الْعَمَلَ؛[57] غرور و فریب آرزو اعمال را فاسد میکند».«وَأَعْلَموا أَنَّ الأَمَلَ یسْهِی الْعَقْلَ وَینْسِی الذِّکرَ فَأَکذِبُوا الأَمَلَ فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَصاحِبُه مَغْرُورٌ؛[58] بدانید آرزوهای دراز عقل را گمراه میسازد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد»؛ بنابراین «به آرزوها اعتنا نکنید که فریبنده است و صاحبش فریب خورده».[59]
آن حضرت در خطبه معروف به دیباج میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَاللّهِ انَّ الامَلَ یَذْهَبُ الْعَقْلَ وَ یُکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یَحِثُّ عَلَى الْغَفْلَهِ وَ یُورِثُ الْحَسْرَهَ؛[60] بدانید اى بندگان خدا! آرزوهاى دراز، عقل انسان را میبرد و وعده قیامت را دروغ میشمارد و انسان را بر غفلت ترغیب میکند و سرانجام، حسرت به بار مى آورد».
کسی میتواند چهره زیبای حقیقت را آنچنانکه هست ببیند و به سرچشمه زلال آگاهی و بیداری برسد که دیده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در میان این ابر تیرهوتار قرار نگیرد.
8. بازی و سرگرمیهای غیرمجاز
از اموری که انسان را از هدف زندگی و بندگی خدا دور و غافل میسازند و به لحاظ شرعی نیز تحریم شده و از مصادیق حب دنیا تلقی میشود، لغو و لهو و لعب است، اصولاً ملاک حرمت شرعی این امور، تأثیر غفلت زایی آنهاست.
لغو؛ (بیهوده در زبان فارسی) در فرهنگ قرآنی به معنای چیزی است که به آن اعتنا نمیشود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد.[61] و اعم از این است که در کلام، عمل یا موضوع خارجی باشد. ازاینرو بر هر کلام بیهوده و غیرمفید و عملی که سودمند نیست و نفعی بر آن مترتب نمیشود، لغو اطلاق میشود.[62]
لعب؛ بهمعنای بازی، کاری است که دارای انتظام و پیوستگی است، اما هدف و نتیجه آن همانند بازی کودکان، خیالی و خالی از حقیقت است و باعث فرصت سوزی و اتلاف عمر میشود. ناگفته پیدا است بسیاری از بازیها که جنبه ورزش دارد، حکم لعب حرام بر آن مترتب نیست، بلکه به لحاظ دینی مستحب و برای سلامتی مفید است.
اما لهو (سرگرمی در زبان فارسی) بهچیزی گفته میشود که انسان را از کارهای مفید و مهم و هدف اصلی زندگی بازدارد.[63] اینکه به ابزارهای طربانگیز، آلات لهوی گفته میشود بههمین دلیل است.[64]
لهو و لعب بهکارهای بیهودهای گفته میشود که صرفاً برای اتلاف وقت فراغت است و هیچ ثمری برای دین و دنیا و آخرت آدمی ندارد و انسان را از یاد خدا و سفر آخرت غافل میسازد؛ لذا اسلام همواره با لهو و لعب مبارزه میکند.
خداوند راجع به خود میفرماید: <و ما خَلَقنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بَینَهُما لاعِبین>[65]؛ ما اهل بازی نیستیم، ما زمین و آسمان و آنچه را در میان آنها است از سر بازی نیافریدهایم.
و انبیا و مؤمنین را نیز از لهو و لعب، دور میداند:
<وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ>[66]؛
«و مؤمنین کسانی هستند که کار لغو و بیهوده نمیکنند».
عمر سرمایه ما برای رسیدن به کمال و سعادت است و انسان بیدار هرگز حاضر نمیشود حتی لحظهای از عمر خود را به بیهودگی صرف کند. علی (ع) در این زمینه میفرمایند: «کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لاینجیه؛[67] برای غفلت انسان، همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند».
حدیث یاد شده هم به یکی از عوامل غفلت اشاره دارد و هم به قرینه تضاد میتوان گفت انسان هشیار کسی است که زندگی و عمرش به نجات و رستگاری او منتهی شود. پس اموری که بدان اشتغال داریم، یا بختیاریآفرین و رستگاریبخش است یا تباه کننده و ویرانگر و انسان عاقل و بیداردل به امور تباهکننده که مایه نجات او نخواهد بود، سرگرم نمیشود.
9. معاشرت با دوستان غافل و ناباب
یکی از اموری که بهشدت غفلت آفرین است و آدمی را از مسیر سعادت دور می کند، دوست ناباب است. اصولاً دوست و همنشین تأثیر بهسزایی در جهتگیریهای انسان دارد چراکه انسان به دوستان و اطرافیان خود خو میکند و تا حدود زیادی خود را با رفتار و اعمال آنان وفق میدهد؛ بنابراین اگر انسان با کسی دوست باشد که غافل از خدا و آخرت بوده و از دین و دیانت چیزی نداند، امکان تأثیرپذیری و انحراف او بسیار زیاد است.
به همین دلیل است که دوستی با اهل دنیا و غافلان از آخرت و معنویت، بسیار خطرناک است؛ لذا فراوان توصیه شده است که مؤمن در انتخاب دوست دقت کند وگرنه روز قیامت بهشدت از انتخاب دوستان بد اظهار پشیمانی خواهد کرد.
قرآن کریم از قول این گروه در روز قیامت میفرماید:
<یاوَیلَتی لَیتَنی لَمْ أَتخَّذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَّقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنی وَ کانَ الشَّیطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا>[68]؛
«ای وای! کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم! او بود که مرا به گمراهی کشانید و یاد خدا را فراموش کردم؛ پسازآنکه قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره فروگذارندِ انسان است».
واژه انسان از انس است و آدمی به دوستان و اطرافیان خود انس میگیرد و بسیار تحت تأثیر الگوی رفتاری و اخلاقی آنها خواهد بود، بههمین دلیل آموزههای دینی، ما را از دوستی با انسانهای فاسد بر حذر میدارد و بر انتخاب دوست خوب و کسی که اهل تقوا و معنویت باشد، تأکید دارد.
امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: «الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد؛[69] نشانه غفلت آن است که مسجد –یاد خدا و همراهی با مؤمنین - را ترک کنی و از مفسد اطاعت –تبعیت و همراهی- نمایی». انسان بیدار و خداپرست هرگز با چنین افرادی دمخور و همنشین نمیشود، مگر اینکه قصد هدایت داشته باشد.
گفتنی است واژه مسجد در روایت دقیقاً بدین معنا نیست که هر کس – ولو انسان مؤمن و مقید و خداباور – اگر در مسجد حاضر نشد، حتماً انسان غافلی است. مسجد اینجا بهعنوان نماد خاکساری در برابر خدا است. مفسد هم میتواند به معنای دوستان منحرف و گمراه باشد.
10. انواع مستی و غرور
غرور و خودفریفتگی از دیگر عوامل «غفلت» و گاه ناشى از «غفلت» است. انسان مغرور تنها پیروزیهای خود را میبیند و به امتیازهاى خود میبالد و گاه همه اینها را جاودان میپندارد و همین امر، سبب «غفلت» او از واقعیتها میگردد. این «غفلت» عامل مؤثرى براى شکست او خواهد شد.
در طول تاریخ افراد فراوانی دیده شدهاند که بر اثر غرور، در دام «غفلت» گرفتار شده و نتوانستند در برابر دشمنان مقاومت کنند، ازاینرو ضربات دشمن، آنها را از پاى درآورده است.
مستى نعمت (که با غرور شباهت زیادى دارد) نیز انسان را در گرداب غفلت میافکند. هنگامى که افراد کمظرفیت خود را در ناز و نعمت دیدند، گویى مست میشوند و نسبت به واقعیت های زندگی چنان غافل شده و غرق در عیش و نوش و خوش گذرانی می شوند که تنها سیلى اجل آنان را بیدار می سازد، همانگونه که امیر مؤمنان على (ع) فرمودهاند: «مَنْ غَفَلَ عَنْ حَوَادِثِ الایَّامِ ایْقَضَهُ الْحَمامُ؛[70] کسى که از حوادث روزگار غافل شود، مرگ او را بیدار خواهد کرد».
بیدار شواى دیده! که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است[71]
حافظ در این بیت میگوید: لحظهای غفلت تو را به فراقت گرفتار خواهد نمود، پس بیدار شو. مبادا به خواب روى و سیل بنیانکن لهو و لعب و هوا و هوسهای دنیا از صراط فطرتت جدا سازد و به هلاکت دورى از دلدار مبتلا گردى.
امام زینالعابدین (ع) در مناجات زاهدین به خدا عرض میکند:
«إلهى! أسْکَنْتَنا داراً حَفَرَتْ لَنا حُفَرَ مَکْرِها، وَعَلَّقَتْنا بِأیْدِى المَنایا فى حَبآئِلِ غَدْرِها، فَإلَیْکَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَکآئِدِ خُدَعِها، وَبِکَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإغْتِرارِ بِزَخارِفِ زینَتِها؛ فَإنَّهَا المُهْلِکَةُ طُلّابَها، ألْمُتْلِفَةُ حُلّالَها، ألمَحْشُوَّةُ بِالآفاتِ، ألْمَشْحُونَةُ بِالنَّکَباتِ.»[72](معبودا! ما را در خانهای منزل دادى که گودالهای نیرنگش را براى ما کنده و با چنگالهای آرزو ما را در دامهای حیله خود درآویخته است؛ پس از نیرنگهای فریبش تنها به تو پناه آورده و از فریفته شدن به آرایشهای زیورش به تو چنگ زده ایم؛ زیرا این دنیا، جویندگانش را هلاک ساخته و وارد شوندگان و پذیرفتگانش را نابود میکند، خانهای که پر از بلایا و آفات و آکنده از رنج ها و نکبتهاست.)[73]
آن حضرت در جای دیگر فرمودهاند:
«انَّ قَسْوَهَ الْبَطْنَهِ وَ فَتْرَ الْمَیْلَهِ وَ سَکْرَ الشَّبَعِ، وَ عِزَّهَ الْمُلْکِ مِما یُثَبِّطُ وَ یُبْطِى عَنِ الْعَمَلِ وَ یَنْسِى الذِّکْرَ وَ یُلْهِى عَنِ اقْتِرَابِ الاجَلِ حَتّى کانَّ الْمُبْتَلى بِحُبِّ الدُّنیَا بِهِ خَبْلٌ مِن سُکْرِ الشَّرَابِ؛[74] سنگدلى حاصل از شکمپرستی و پرخورى، سستى میل (به دنیا) و مستى سیرى و غرور حاکمیت، از امورى است که انسان را از عمل بازمیدارد و یاد خدا را به فراموشى میسپرد و او را از فکر نزدیک شدن اجل، غافل مى کند تا آنجا که گویى گرفتار حبّ دنیا، مست شراب است».
عافیت و سلامت گرچه از نعمت هاى بزرگ خداست؛ ولى غرور حاصل از آن میتواند عامل غفلت باشد، به همین دلیل یکى از الطاف خفیه الهى آن است که گه گاه عافیت و سلامت را از انسان میگیرد و او را به درد و رنج مبتلا مى سازد تا پردههای «غفلت» از برابر چشمهای او کنار رود و واقعیتها را با چشم دل ببیند و آمادگى براى عکسالعمل مناسب در برابر آنها پیدا کند.
تنها یک نوع مستی هست که بیدارکننده است و آن مستی عشق است که نتیجهاش غفلت از دنیا و بیداردلی است. عارف نیز غافل است، اما نه از محبوب بلکه از آنچه او را از محبوب عالم غافل میکند.
غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت، بیخبر آید[75]
11. عوامل فنّاورانه در جوامع امروزی
فنآوری؛ بهخصوص در بخش ارتباطات و اطلاعات، ابزار بسیار کارآمدی برای رفع نیازهای مادی و معنوی بشر امروزی و تأمینکننده آسایش در زندگی است، اما این ابزار مانند تیغ دو لبه میماند که هم درمانبخش و حیات آفرین است، آنگاهکه در دستان پزشک جراح قرار گیرد و هم مرگآفرین و نابودکننده خواهد بود، آنگاهکه در دست ظالمان و جنایتپیشگان باشد.
لذا در میان عوامل غفلت زا نمیتوانیم از تأثیر منفی عوامل فنّاورانه در جهان امروز یاد نکنیم. شاید مهمترین عامل غفلت زا در جهان امروز همین ابزارها و فنّاوریهایی است که در این زمان رایج شده که هم خودش عامل غفلت است و هم عوامل دیگر غفلت را تشدید می کند.
معیار غفلت زایی به تأثیری بستگی دارد که یک عامل میتواند در ایجاد ناهشیاری نسبت به هدف زندگی و قرب به خدا و آمادگی برای سفر آخرت داشته باشد. پس برای سنجش غفلت زایی عوامل فنّاورانه در جهان امروز باید به این معیار توجه کنیم.
با یک مطالعه میدانی و بررسی ساده بهراحتی درمییابیم که این عوامل بسیار غفلت آفرین هستند و میتواند انسان معاصر را از تفکر دینی و آخرتگرایی بهشدت دور نماید.
بهطورکلی فضای مجازی شایع و همگانی کنونی، سرگرمی فراوانی برای نسل جدید ایجاد کرده و گاهی آنچنان انسان را دچار غفلت میسازد که حتی نیازهای طبیعی خود را فراموش میکند، چه رسد به نیازهای معنوی و روحانی.
فنّاوری ماهواره و فیلمها و سریالهایی که از صدها کانال تلویزیونی در سراسر جهان پخش میشود، گمراهی فراوانی ایجاد کرده است، اما کمترین آسیبش ایجاد غفلت و سرگرم کردن نسل امروز بهجذابیتهای مادی و فراموشی آخرت است.
بازیهای رایانهای و اینترنتی یکی از جذابیتهایی است که ممکن است فایده اندکی داشته باشد، اما در اغلب موارد تحت عنوان لهو بهشدت غفلت زا و سرگرمکننده خواهد بود.
گوشی تلفن همراه، ابتدا ابزاری ساده بود و تنها بهمنظور ارتباط ساخته شد، اما بهتدریج به فنّاوری عکس و فیلمبرداری و اتصال به اینترنت مجهز گشت و امروزه گوشیهای هوشمند بهقدری اطلاعات خبری و کلیپها و فیلمها و کانالها را به ذهن مردم پمپاژ میکنند که دیگر مجالی برای تفکر برای آنان باقی نمیگذارند.
همانگونه که اشاره شد، این نکته به معنای درآویختن یکجانبه سنت و ستیزه با مدرنیته و مظاهر آن نیست و کسی نباید با خواندن چنین جملاتی تصور کند که راه نجات آدمی، بازگشت به عصر پیشامدرن و ما قبل فناوری است، بلکه باید منصفانه به داوری نشست و در عین اذعان به سودمندی چنین افزارها و پیشرفتهای فنّاورانه، از ماهیت غفلت ساز و بازیورانه آن، غافل نشد.
اگر فرهنگ بهعنوان تمدن نرم، زیرساخت فناوری قرار گیرد، طبیعتاً فناوری باید فرهنگ گستر شود، ولی نکته چالشبرانگیز آن است که امروزه فناوری، فرهنگآفرین شده است.
اصولاً عوامل فرهنگی باید بیداری زا و غفلت زدا باشند و معیار استفاده صحیح از فضاهای مجازی موجود، بیداری زایی علمی و دینی و اجتماعی است، اگر چنین اثری در استفاده از این فضاهای مجازی احساس نشود و بلکه غفلت زا و تخدیر کننده باشند، بهگونهای که آدمی وظیفه اصلی خود را درباره سلوک و پیگیری صحیح هدف خلقتی و آمادگی برای سفر آخرت به فراموشی سپارد، منفی تلقی می گردند و برای سالک این ضرورت وجود دارد که حضور خود در چنین فضاهایی را مدیریت و بازنگری نماید.
----------------------
[1]. اعراف، آیه 179.
[2]. یوسف، آیه 108.
[3] متقی هندی، کنز العمّال، ج 1، ص 243، ح 1220.
[4] آمدی، غرر الحکم، ج 4، ص 413، ح 6536.
[5] یونس، آیه 12.
[6] هود، آیه 10.
[7] حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 342.
[8]. کهف، آیه 28. – قرائتی، تفسیر آسان، ج 10، ص، 282.
[9]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 78، ص 129، ح 1.
[10]. مجادله، آیه 19.
[11]. ص، آیات 82 و 83.
[12] انفال، آیه 48.
[13] مائده، آیه 91.
[14] اعراف، آیه 16 و 17.
[15] اعراف، آیه 17.
[16] طبرسی، تفسیر مجمع البیان، جلد 4 صفحه 403.
[17] یس، آیه 60.
[18] همان، آیه 168.
[19] مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 190، ح 1.
[20]. اعراف، آیه 179.
[21]. نهج البلاغة، حکمت 64.
[22] نحل، آیه 107.
[23] همان، آیه 108.
[24]. دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 21.
[25] حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 207.
[26]. حدید، آیه 20.
[27]. شیخ طوسی، امالی، ص 652
[28]. آمدی، گزیده غررالحکم، حدیث شماره 600538.
[29]. روم، آیه 7.
[30]. شیخ طوسی، امالی، انتشارات دارالثقافة، قم.
[31]. ص، آیه 26.
[32]. غافر، آیه 27.
[33]. قمر، آیه 1.
[34]. انبیاء آیات 1 - 3.
[35] انبیاء، آیه 97.
[36]. مریم، آیه 39.
[37]. تکاثر، آیه 1.
[38]. همزه، آیه 3.
[39]. مدثر، آیه 13.
[40]. کهف، آیه 35.
[41]. علق، آیه 6 و 7.
[42]. بهرام پور، ابوالفضل، تفسیر نسیم حیات، ج 8، ص 818.
[43]. منافقون، آیه 9. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 19، ص 490.
[44] نور، آیه 37.
[45]. ری شهری، میزان الحکمه، ج 2 ص 807.
[46]. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج 2، ص 326.
[47]. ری شهری، میزان الحکمة، ج 1، ص 259.
[48]. منافقون، آیه 9.
[49]. کلینی، کافی، ج 2، ص 297، ح 3.
[50]. همان، ح 2.
[51]. مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 461.
[52]. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج 1، ص 30. (ماده امل).
[53]. فیض الاسلام، شرح نهج البلاغه، حکمت 35.
[54]. نهج البلاغه، خ 42.
[55]. همان، قصار 275.
[56]. آمدی، غرر الحکم، قصار 55.
[57]. همان، قصار 10.
[58]. نهج البلاغه، خ 86.
[59]. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 1، ص 348.
[60] مجلسی، بحار الانوار، جلد 74، صفحه، 293.
[61]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 742، ذیل واژه لغو.
[62]. مصطفوی، حسن، التحقیق، ج 10، ص 208.
[63]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 748، (ذیل واژه لهی)
[64]. طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 247، ج 2، ص 362، (ذیل واژه لعب)
[65]. انبیاء، آیه 16.
[66]. مومنون، آیه 3.
[67]. خوانساری، محمد، شرح غررالحکم، ج 4، ص 585.
[68]. فرقان، آیات 28-29.
[69]. همان.
[70] آمدی، شرح فارسى غرر الحکم، ج 7، ص، 296.
[71] حافظ، دیوان غزلیات، غزل 167.
[72] بحار الانوار، ج 94، ص 152.
[73] پهلوانی، جمال آفتاب، ج 1، ص، 473.
[74] بحرانی، تحف العقول، ص 311.
[75] حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ 232. شناخت وظیفه و قبول مسئولیت
انسان، موجودی رها شده نیست تا همانند حیوانات، تمام همتش پر کردن شکم و ارضای تمایلات باشد و خود را در برابر هیچکس پاسخگو نداند؛ بلکه تفاوت انسان با سایر موجودات، افزون بر عقل و خِرد، وظایفی است که توسط آفریننده انسان برای او وضع شده تا با عمل به آنها، بعد انسانی خود را تقویت نماید و سعادت دنیا و آخرت را به دست آورد.
خداوند متعال در برابر هر نعمتی، مسئولیتی را بر عهده انسان قرار داده و به میزان مسئولیت نیز از انسان بازخواست خواهد نمود،[1] مهم آن است که مسئولیتها را به خوبی بشناسیم و به وظایف خود عمل کنیم.
خدای متعال در آیات مختلفی موضوع مسئولیت انسان را مورد تذکر قرار میدهد. مثلا این آیه که میفرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسئوُلاً[2] و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن؛ زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. یا درباره قیامت دارد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئولُونَ؛[3] و بازداشتشان نمایید که آنها مسئولند.
حس مسئولیت، گاه در برابر خودِ انسان است که تقوا و ترس از خدا بارزترین نمونه آن است. تقوا، احساس مسئولیت از درون را افزایش میدهد و انسان باتقوا، همواره یک پلیس معنوی را در درون جان خود حاضر می بیند. به همین خاطر در خلوت و تنهایی، همانند زمانی که در منظر دیگران است، در انجام تعهدات و مسئولیتهای خویش کوتاهی نمیکند و در همه حال خدا را شاهد بر اعمال خویش میداند.
این موضوع تابعی از شناخت ما از خود و جهان پیرامون است و هر بینشی، مسئولیتی در پی دارد و وظیفهای برای ما تعریف مینماید. اگر انسان خود را مسافری در این عالم بداند که با اعمال خود به سرای دیگر کوچ میکند، خود را برای این سفر آماده میسازد و اگر نسبت به آن سهلانگاری نماید، عواقبی گاهاً ناگوار خواهد داشت.
بنابراین در زندگی انسان کاری از این مهمتر وجود ندارد که آدمی وظایف و مسئولیتهای خود را بهدرستی و در ابعاد گوناگون بشناسد و به آن عمل نماید. بهطور مثال، کسی که مادر است، وظایف و مسئولیتهای خاصی نسبت به فرزندان خود دارد که دیگری فاقد آن است. شاگرد نسبت به معلم و معلم نسبت به شاگرد؛ زن نسبت به همسر و متقابلاً مرد نسبت به زن، کارمند در قبال اربابرجوع و بالعکس و شهروند در قبال جامعه ... . هر یک وظایفی دارند که بعضی از آنها مشترک و برخی متفاوت است.
در منابع دینی و اسلامی مسئولیت های معین و مشخصی برای انسان بیان شده است. از جمله این مسئولیتها، مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال و آیین و شریعت پاک الهی و مسئولیت انسان در قبال خود، جامعه، خانواده و دیگران است.
همچنین وظیفه هر فرد متناسب با موقعیت او مشخص میشود، کسی که محصل است، وظیفه اصلی او تحصیل است و پرداختن به اموری که در این راستا نیست و بلکه مانع تحصیل است، کاری برخلاف وظیفه اوست و هنگامی که همین فرد معلم شد وظیفه دیگری دارد، وقتی همسر اختیار کرد، وظیفه او اداره درست خانواده و تأمین ما یحتاج آنها است، هنگامی که کشور در معرض تهدید قرار گرفت، وظیفه انسان تلاش در مسیر رفع تهدید است.
البته وظایف منحصر به آنچه گفته شد نیست و سلسله وظایف دیگری نیز وجود دارد که افراد در آنها مساوی نیستند و نمیشود یک دستورالعمل کلی برای همه ارائه کرد.
وجوب نمازهای یومیه وظیفه همگانی مسلمانان است؛ اما درس خواندن، منبر رفتن و شرکت در فعالیتهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و ارشاد دیگران، چیزهایی نیستند که برای همه یکسان باشد؛ بلکه تابع استعداد و امکانات و نعمتهایی است که خدا به افراد داده است و بر اساس نعمتها و امکانات، تکالیف خاصی نیز به عهده افراد گذاشته شده؛ تکالیفی که مراجع تقلید دارند، مقلدین ندارند، همچنین تکالیفی که اغنیا دارند، فقرا ندارند؛ بنابراین انسان باید ملاحظه کند خدای متعال چه استعداد و امکانی به ما داده و در مقابل، انجام چه وظایفی را به او سپرده است.
همچنین هر فرد باید بداند شناخت و عمل به وظیفه، به خصوص وظایف و مسئولیت هایی که در قبال بندگی خدای دارد، ضامن سعادت و خوشبختی او در هر دو سرا است و کسی که به وظیفه خود عمل میکند، هیچ نگرانی نخواهد داشت که آیا کارش به سرانجام میرسد یا خیر؛ او کارش را انجام داده است و باقی امور را به خدای متعال میسپارد.
-----------
[1] شعیری، جامع الأخبار، ص 119.
[2] اسراء، آیه 36.
[3] صافات، آیه 24.
نظرات